|
||||||
|
لينك نوشته |
نویسنده :مریت هاکس
مترجمان:محمد حسین نظری نژاد،محمد تقی اکبری < احمد نمایی
ناشر چاپ اول :معاونت آستان قدس رضوی
صفحه 65
"جمعیت یزدآمیخته ای از 60000مسلمان،8000 زرتشتی یا پارسی و2000یهودیان است"
"با یک خانواده زرتشتی آشنا شدم. روزی که مهمان آنها بودمدر اتاقی بزرگ بدون مبلمان نشستم .کف آن با قالی و قالیچه های زیبا فرش کرده بودندودر گوشه ای از آن کتابخانه ای جلب توجه می کرد.از دین ومذهب صحبت کردیم ،آب یخ ولیموناد سرد،خیار وزرد آلو خوردیم.
گویند زرتشت ،پسر پوروشسب ودوغدو حدود یک هزار سال قبل از میلاد در فصل بهار در شرق ایران تولد یافت واز نظر جسمی وفکری زیبا ودرعین حال قوی بودهاست.در دین زرتشت اهورامزدا تنها رب النوعشایسته ،را می پرستند وخورشید وماه وآتش نمایانگر راستی وپاکیواز نشانه های وجود او هستند "
سنگ نوشته آتش ورهرام شریف آباد
=================================================================== ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
خبرنگار امرداد - مازیار نیک بخش :
پس از غروب آفتاب همچون سده، موبدان هیزمهای فراهم شده را آتش میزنند. زرتشتیان شریفآباد هر یک برای همازوری در این جشن، هیزمی به همراه خود میآورند که در فراهم آوردن تودهی بزرگ هیزم سهیم باشند.
فراهم آوردن هیزم برای افروختن آتش
فراهم آوردن هیزم برای افروختن آتش
کندن بوته از زمینهای اطراف پیرهریشت برای آتشافروزی
کندن بوته از زمینهای اطراف پیرهریشت برای آتشافروزی
بانوان زرتشتی نیز در این آیین به جمعآوری میپردازند تا در فراهم آمدن تودهی بزرگ هیزم شریک باشند
افروختن آتش
خواندن اوستا از سوی موبدان
خواندن اوستا از سوی موبدان
شماری از باشندگان در آیین آتشافروزی هیرومبا در شزیفآباد اردکان یزد
شماری از باشندگان در آیین آتشافروزی هیرومبا در شریفآباد اردکان یزد
موبدان نام درگذشتگان را میآورند و مردان با گفتن کلمهی هیرومبا به سمت پایین خم میشوند
شماری از بانوان باشنده در این آیین
شماری از بانوان باشنده در این آیین
باشندگان در آیین آتشافروزی هیرومبا
موبد زرتشتی
افروختن آتش در آیین هیرومبا شریفآباد اردکان یزد
افروختن آتش در آیین هیرومبا
افروختن آتش در آیین هیرومبا
کودکان نیز در این آیین باشنده بودند
افروختن آتش در آیین هیرومبا
افروختن آتش در آیین هیرومبا
آفروختن آتش در آیین هیرومبا
پیر دادار اور مزد شریف آباد
کوچترین فضا در پیرانگاهای شریف آباد برای نیایش اهورامزدا دارد.
در زمانهای دور اتاقی در پشت آن بوده که به چارستان مربوط بوده است.
چارستان محلی است که دختر ها وزنان به دور از هیاهوی روستا به نخ ریسی می پرداختند.


ابتذا واژه یزد با ایزد و یزدان همریشه است و معنی آن پاک و مقدس، در خور تحسین، و آفریننده خوبیهاست. این شهر به اسامی "دارالعباده" یا "کثه" مشهور بوده است ،تاریخ سکونت انسان در این خطه، از هزاره سوم پیش از میلاد فراتر رفته است ،این منطقه بهواسطه دور بودن از پایتختهای مهم و مراکز قدرت اداری و دیوانی، از لشکرکشیها و ویرانیها کمتر آسیب دیده و از اینرو بافت سنتی آن تا حدی حفظ شده است . دوران طلایی و شکوفایی یزد در زمان آلبویه و اتابکان بود. در این دوره مسجدها، مدارس، و کتابخانههایی در یزد احداث شد .
یزد مرکز زرتشتیان جهان است. حضور مؤسسات فرهنگی و اجتماعی پیروان این دین در آن کاملا محسوس بوده است و بخش مهمی از هویت این شهر را تشکیل میدهد.
سپس اردکان از دو کلمه "ارد" و"کان" تشکیل شده که ارد به معنی مقدس وکان به معنی معدن میباشد. اما در جامع مفیدی ارد را به کسر الف به معنی دور معنی کرده و نوشته است چون اطراف اردکان معادن زیاد وجود دارد، در نزد مردم این منطقه به اردکان معروف شده است. ممکن است بانیان اردکان نیز زرتشتیان بوده باشند. در این صورت احتمال می رود نام اردکان از کلمه "ارتاکان" به معنی راستی و درستی آمده باشد که در آیین زرتشتی یکی از ایزدان است.
اردکان از دیر باز محل سکونت زرتشتیان نیز بوده و هم اکنون چندین خانوار زرتشتی در شریف آباد اردکان ساکن می باشند و دارای در مهر شریف آباد ،پیر شاه آذر خروه ،پیر دادار اورمزد،پیر شاه فریدون ،پیر شاه تشتر ایزدوپیر شاه اشتاد ایزدهستند. همچنین درکوههای اطراف این شهر پرستشگاههای زرتشتیان وجود دارند که از معروفترین آنها می توان پیر سبز یاچک چک را نام برد که از بزرگترین پرستشگاههای زرتشتیان در جهان محسوب می شود. پیر پارس بانو وپیر هریشت که همه ساله زرتشتیان زیادی را از سراسر جهان، برای انجام مراسم خاص در اوایل تیر ماه، پذیرا می باشد.
این شهر کویری بدلیل دارا بودن معادن زیاد در نزد ایران دوستان به "بهشت معادن" نیز مشهور گردیده است که از جمله این معادن می توان به معدن اورانیم، معدن سنگ آهن چادرملو، معدن باریت، سرب، روی، طلا، تنگستن و سیلیس اشاره کرد. در حوزه شهرستان اردکان در حال حاضر شصت معدن فعال می باشد.
دخمه، دادگاه يا برج سكوت يكي از روشهاي تدفين در ايران است كه تا چند دهه پيش در بين زرتشتيان رايج بود، اما امروز تنها ساختمان اين دخمه ها مانده است، ساختمانهاي گردي كه گردشگران زيادي را به سمت خود جلب مي كنند اما آنچه مي يابند تنها همين ساختمانها است.
در ادامه مطلب مي توانيد تصاويري از دو دخمه زرتشتيان شريف آباد كه تا حدود 40 سال پيش مورد استفاده قرار مي گرفته است را ببينيد. عكسها از رامين شهرت است.
دخمه ها را در خارج از شهر مي ساختند، و هر بار كه فردي در مي گذشت گروهي از زرتشتيان كه مضربي از عدد 4 بودند درگذشته را تا آنجا حمل مي كردند. مسافتي كه امروز حتي اگر بخشي از آن را هم پياده و بدون هيچ بار اضافي برويم سختي اين كار را به خوبي درك مي كنيم.
دخمه هاي جديد شريف آباد كه ساخت يكي از آنها به زمان مانكجي باز مي گردد در جايي ساخته شده اند كه نزديك ترين فاصله را به سه روستاي شريفآباد، حسن آباد و مزرعه كلانتر داشته باشد. البته پيش از آن دخمه زرتشتيان شريف آباد در ديلَم(نزديك روستاي ترك آباد) قرار داشته است.
بعد از طي مسيري طولاني به حريم دخمه ها مي رسيم كه توسط انجمن زرتشتيان شريف آباد مشخص شده است.
و دو دخمه كه بر روي تپه اي كم ارتفاع ساخته شده اند.
دخمه سمت راست جديد تر است و دخمه سمت چپ كه يك ويژگي كم نظير دارد توسط مانكجي نخستين نماينده پارسيان هند در ايران بنا شده است.
قبل از ورود به دخمه مانكجي عكسي از دخمه ي ديگر و ساختمان خيله هاي در كنار اين دو دخمه مي گيريم.
دخمه ي قديمي تر دو جداره دارد، و در واقع ديوار بلندي دخمه را در دل خود جاي داده است.
و دخمه در سطحي بالاتر قرار دارد جاي سنگ نوشته ي آن نيز كه آن را برده اند به خوبي نمايان است.
و اينجا است كه ورون (vroon) يا جسدها را قرار مي دادند تا كم كم تجزيه شود. روشي كه كمترين آلودگي را براي آب، باد، خاك و آتش به بار مي آورد.
و استودان يا چاه ميان دخمه كه بقاياي به جا مانده را پس از مدتي در داخل آن مي ريخته اند و بر روي آنها مواد ضدعفوني ريخته مي شد.
اما دخمه ي دوم ارتفاع كمتري نسبت به اولي دارد.
بعد از در ورودي آثاري از ديوار كوتاهي وجود دارد تا از بيرون داخل دخمه ديده نشود، ديواري كه اكنون تخريب شده است.
كف آن بر خلاف دخمه ي نخست با سنگهاي بزرگ فرش شده است و از سيمان نيز در ساخت آن استفاده شده است. استودان آن نيز بسيار عميق تر است و اينها همگي نشانه هاي جديد تر بودن اين دخمه است.
اما در كنار بيشتر دخمه ها ساختمانهايي قرار دارند كه مراسم و آيين درگذشتگان در آنجا برگزار مي شده است.
ساختماني كه قسمتهايي از آن تعمير شده و سالم هستند و بخشهايي از آن نيز مخروبه شده اند.
البته در داخل خيله ها نيز يادگاري ها و شعارهايي به چشم مي خورد كه آنچنان زيبنده ي يك مكان تاريخي و توريستي نيست هرچند كه در اطراف اين دخمه ها به غير از چند مگس موجود زنده ي ديگري يافت نمي شود.
http://www.berasad.com
شریف آباد اردکان، اردیبهشت 1385(نغمه نوروزی)

ژوهش: موبد دکتر جهانگیر اشیدری
تهیه و تنظیم: دکتر ماهیار اردشیری ـ با همکاری دکترخسرو دبستانی
انتشارات: انجمن زرتشتیان شریف آباد اردکان مقیم مرکز(اشا)-1383
-نخست وجه تسمیه اردکان را میبینیم:
واژه اَرد که در«اردکان» بهکار رفته از واژهی سپندینهی «ارد» اوستایی است که اضافه شدن «کان»( معدن – جایگاه) رویهم «مکان سپندینه» معنی میدهد. همچنین در زمان قدیم دلاوران و جنگجویان در این منطقه میزیستهاند و این منطقه به نام اردکان یعنی مرکز دلاوری معروف شده و چون در زمان حملهی تازیان مدافعان زرتشتی به سرکردگی اردشیر نام در کوههای اردکان سنگر گرفته و با تازیان میجنگیدند و از اینرو این قلعه بهنام «قلعهی اردشیر» نامیده شده است و از آنزمان این منطقه را اردکان نامیدند.
اگر بانیان اردکان را زرتشتیان بنامیم؛... ارد(اشا) به معنی خوشبختی دارایی و خواسته و نام بیست و پنجمین روز ماه است بنابراین سرزمین اردکان را مرکز مردمان خوشبخت دانستهاند.
- در بخش «آگاهی بیشتر از شریفآباد از بازتاب نامههای متبادله» نامههایی دیده میشود که بین جامعهی دستوران شرفآباد و ترکآباد با پارسیان هند ردوبدل میشده است. در نامهای این قسمت جلب نظر میکند:«که احوال ایرانزمین در غایت پریشانی و آشفتگی و گرانی و تنگی طعام وظلم تعدی آن چنانست که شرح در این طومار نمیگنجد، نگر که پادشاه دین و دنیا پناهی به ظهور رسد...»
-بخش «از لابلای نامهها» با این جملهها آغاز میشود: فرار سههزار نفر از زرتشتیان خراسان و پناهگرفتن آنها در یزد میباشد که بهواسطهی ظلم وفشار، بخش شمالی ایران از آن زمان به بعد از وجود زرتشتیان ظاهراً خالی میگردد. طبق یک خبر بسیاری از زرتشتیان ان صفحات از آن زمان به بعد مانند کلیمیان در لباس دیگر به دین خود باقی و مراسم وآداب آیینی را پنهانی بهجا آورده و اغیار را دربین خود راه نمیدهند.
تاریخ شریفآباد اردکان و انجمن زرتشتیان شریفآباد، نوشته شادروان موبد رستم بلیوانی بخش دیگری از کتاب است. در این بخش آمده است:«نام بانی شریفآباد را عدهای شرفشتردار و بعضی شهریارزرتشتی میدانند و معتقدند نام قبلی آن شهریارآباد بوده است و بعداً به شرفآباد و شریفآباد تغییر نام یافته است.»
در ادامه آمده است که: کمکم موبدان زرتشتی کسنویهی یزد، دستوران شیراز واصفهان به روستای ترکاباد که در پنج کیلومتری اردکان است، آمده و در اندک زمانی ترکاباد به مرکز دینی زرتشتیان و نشیمنگاه دستوراندستور ایران تبدیل گردید. اکنون در ترکآباد هیچ خانوادهی زرتشتی زندگی نمیکند و معلوم نیست از چه زمانی و به چه علتی زرتشتیان آنجا را ترک کرده و به شریفآباد نقل مکان کردهاند.
آتش ورهرام، دخمه، گهنبار و چگونگی برگزاری آن، آداب و مراسم چوبزنی، هیرومبا، مهرایزد ومهرگان بخشهایی است که دربارهی آنان سخن گفته شدهاست.
در ادامهی کتاب به چگونگی شکلگیری پیران و جاهای سپندینهی زرتشتیان اشارهشدهاست.
درمهر شریفآباد، درمهر احمدآباد، شاهورهرامایزد شریفآباد، پیر شاهفریدون، شاهمهرایزد، پیرمرادیا پیر دادار اورمزد،پیر شاه تشتر ایزد وپیر شاه اشتاد ایزدمکانهایی است که به توضیح آنها پرداخته شده است.
مراسم هیرومبا، جشن هوزرو، روز وه، پیوند همسری، دستمال بسته، چمارو، کلانتران زرتشتی، ... عنوانهایی است که هرخوانندهای را برای دریافت آگاهی بیشتراز آیینهای زرتشتی به سوی خود میکشاند.
منبع : امرداد
ملاک خیریه مارکار در یزد
هجدهم آبان 1250 تا هیجدهم مهر 1344، دو تاریخ ابتدا و انتهای زندگانی رادمرد بزرگواری است که با قلبی آکنده از مهر ایران تمام داراییش را در راه پیشرفت سطح فرهنگ همکیشان خود صرف کرد.
پشوتن جی دوسابای مارکار در مکتب کارآموزی دینشاه ایرانی سیلیستر پرورش یافت و به علت علاقه به ایران، زبان فارسی را فرا گرفت، زبان انگلیسی را هم به خوبی می دانست ولی به زبان گجراتی سخنرانی می کرد. تشخیص درست و دوراندیشی شادروان مارکار باعث شد سرمایه اش را برای ایجاد و اداره بنیاد خیریه به انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی بسپارد و تا پایان عمر پیوسته در انجام امور خیریه کوشا باشد و در بخشش مال و صرف وقت و تشویق دیگران به همکاری در انجام کارهای نیک دقیقه ای فروگذاری نکند، روانش شاد و بهشت برین جایگاهش.
پرورشگاه مارکار
پرورشگاه مارکار تنها بخشی از مجموعه مارکار است که هنوز مستقیما تحت نظارت انجمن زرتشتیان تهران اداره می شود، به همین دلیل لازم است تاریخچه مختصری از آن بیان شود.
در سال 1301 پرورشگاه با عده 20 نفر از کودکان روستاهاي شهر یزد شروع به کار کرد، ریاست پرورشگاه را در ابتدا دکتر جمشید پتل و بعد دکتر گودرز و چندی هم مانک فریدون ملا بر عهده داشتند، سپس منوچهر کنتراکتر ریاستش را بر عهده گرفتند تا سال 1306 که میرزا سروش لهراسب به این سمت برگزیده شد. در این سالها پرورشگاه در یک منزل اجاره ای اداره می شد و به علت توسعه و افزایش جمعیت دیگر آن محل مناسب کار نبود به همین دلیل اقدامات لازم برای تهیه اراضی و ساختمان پرورشگاه و مدارس به عمل آمد.
مارکار که به گسترش مدارس و پرورشگاه بسیار امیدوار و خوشبین بود و با این تفکر به وسعت کم اراضی راضی نشد و در نتیجه با صرف هزینه بسیار، حدود یکصد هزار متر مربع زمین در محل کنونی میدان مارکار و پرورشگاه خریداری نمود و سپس نقشه آن توسط مهندس پارسی آقای برزو طرح شد و در خرداد 1312 ساختمان پرورشگاه و آموزشگاه پسرانه شروع گردید. ساختمان دارای دوبخش بود یکی در جلو دارای 18 اتاق و یک سالن برای دبستان و دبیرستان و دیگری در پشت دارای سه سالن خواب و نه اتاق و زیر زمینی کامل، زیر زمینی که در آن سالها در نوع خود بی نظیر بود و هنوز هم مانندی در ساختمانهای آن دوره یزد ندارد. همچنین اتاقهای مخصوص ریاست و نگهبانی هم در نظر گرفته شده بود، دو عمارت به وسیله دو راهرو با معماری زیبا بهم متصل می شدند. سالن غذاخوری، گرمابه، آب انبارها و اتاقهای هنرستان و ... هم در طرفین عمارت ساخته شدند.
ساختمانها با معماری و ساخت کم نظیرش به سرعت هر چه تمام تر آماده شدند، زیرا مارکار خواستار مسافرت به ایران بود و به تاخیر آن رضایت نمی داد. به هر حال بخش اصلی ساختمان پس از گذشت یک سال و چهار ماه آماده شد و مارکار در مهر ماه 1313 با استقبال پرشوری برای بهره برداری آن وارد یزد شد و پرورشگاه در محل جدید شروع به کار کرد و دانش آموزان بسیاری به صورت شبانه روزی در آن پرورش یافته و به کسب علوم و مهارتهای حرفه و فن پرداختند.
پروشگاه مارکار تا حدود دو دهه پیش فعال بود ولی با کم شدن تعداد دانش آموزانی که به صورت شبانه روز در پرورشگاه بودند تعطیل شد، بعد از تعطیلی از ساختمان آن که کم کم رو به ویرانی می رفت و دچار فرسودگی شده بود تا 8 سال پیش به عنوان پذیرشگاه زرتشتیان استفاده می شد، از آن زمان به مدت 6 سال با رعایت اصول معماری سنتی و قوانین میراث فرهنگی و با یاری ارباب مهربان زرتشتی و خانواده روانشاد فریدون زرتشتی به سرپرستی مهندس سیروس خسروی بازسازی بنای پرورشگاه، محوطه و ساختمانهای اطراف آن انجام شد و سال گذشته این مجموعه با نام پردیس دانش مارکار شروع به کار کرده است.
نا تمام ماندن بازسازی دیوار سمت شمال شرقی پرورشگاه مارکار
در سال 81 پس از شروع بازسازی ساختمان داخلی، نوبت به دیوارها و سازه های کناری می رسید، اما پس از شروع بازسازی دیوار سمت شمال شرقی واقع در کوچه هجدهم نارضایتی همسایگان آغاز گشت. داستان از آن قرار بود که تقریبا یک طرف تمام کوچه هیجدهم را دیوار مجموعه مارکار ( دبیرستان پسرانه و پرورشگاه) در بر داشت و طرف دیگر خانه های مسکونی بود، همسایگان که جهت آسودگی خود و افزایش بهای ساختمانهایشان، انتظار تخریب و نوسازی دیوار با عقب نشینی و عریض شدن کوچه در زمینهای مارکار را داشتند با مشاهده شروع بازسازی دریافتند که موقعیت دیوار تا سالیان دیگر هم تغییر نمی کند به همین دلیل شروع به مخالفت کردند ضمن آنکه بعضی از خانه های نوساز هم با عقب نشینی مختصر انحام شده بود و در انتظار بخشش مارکار به کوچه هجدهم مانده بودند.
حال اینکه مجموعه مارکار چون در میراث فرهنگی به ثبت رسیده است از بعضی از قوانین جاری شهرداری جدا می باشد، از جمله عقب نشینی معمولی که دیوارها و حریم های قدیمی را برای عریض نمودن معابر شامل می شود. حفظ تقارن، آسیب نرسیدن به سازه های نزدیک به دیوار، حفظ ساختمان و محوطه سنتی به شکل اولیه و بسیاری دلایل دیگر علت این امر می باشد بخصوص در مورد مارکار ساختمان قدیمی غذاخوری که هم اکنون کتابخانه شده است و همچنین آب انبار 80 ساله مارکار در کنار این دیوار قرار دارد و امکان این عریض نمودن را به کلی منتفی می کند.
اما همسایگان این ضلع محوطه با مخالفتهای خود و ادامه دادن به آن، مانع شروع به کار مجدد شدند و در حال حاضر مجموعه دیوار این بخش، واقع در کوچه هجدهم بنا زاده، به صورت نیمه کاره رها شده است، اما از نظر قانونی هیچ مانعی برای تکمیل بازسازی این بخش وجود ندارد و انجمن زرتشتیان تهران به عنوان نماینده انجمن ایرانی بمبئی باید در این رابطه اقدام نماید.
زمینهای مارکار
شاید مارکار می دانست که انجمن ایرانی بمبئی نمی تواند از هندوستان تا پایان، پشتیبان موسسات خیریه او باشد که با تغییرات در هند و وضع قوانین جدید همین اتفاق هم افتاد و پارسیان دیگر نتوانستند به شکل قبل از همکیشان خود در ایران حمایت مادی و معنوی کنند، اوضاع مدارس و شرایط اداره آنها هم در ایران یکسان نماند و با تحت نظارت آموزش و پرورش رفتن مدارس مارکار وضعیتی جدید به وجود آمد. اما در همان سالها با دور اندیشی روانشاد مارکار و میرزا سروش لهراسب زمینهایی برای توسعه و پشتوانه سازی موسسات مارکار در چند محل به نام انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی خریداری شد و حتی بعدها پس از واگذاری حقوق قانونی آن به انجمن زرتشتیان تهران نحوه استفاده از سرمایه حاصل از آن نیز توسط انجمن ایرانی بمبئی تعریف گردید که در ادامه شرح کامل آن خواهد آمد. در کل می توان زمینهای به جا مانده از انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی (مارکار) در یزد را به سه بخش جدا کرد که هر کدام به نوعی دارای مشکل خاص خود می باشند. اول دو پلاک ثبتی مجزا از پرورشگاه که در کنار محوطه پرورشگاه وجود داشته و حتی آثار ورودی این دو پلاک از پرورشگاه هنوز مشخص است و می توان آب انبار و خزینه آن را مرز فرضی پرورشگاه و این دو پلاک قلمداد کرد این دو پلاک توسط افراد حقیقی به طور کلی تصرف شده است. دوم مجموعه زمینهای مهدی آباد است که به علت وسعت زیاد، به زمینهای 40-20-40 مشهور است. 40 درصد انجمن تهران، 20 درصد شهرداری و 40 درصد دانشگاه یزد و داستانی طولانی دارد که وضعیت کنونی آن بررسی شده و شرح داده خواهد شد. آخرین بخش زمینها هم اراضی بسیاری واقع در رحمت آباد یزد می باشد که قسمتهایی موجود است و قسمتهایی هم به افراد حقیقی که کشاورز، دست اندرکار و اجاره نشین های زمینها و باغ های آن بوده اند منتقل شده است و بعضاٌ بخش عمده آن توسط وارثان این افراد فروخته شده است که ناگفته های این بخش نیز در ادامه این مطلب خواهد آمد.
2 پلاک ثبتی مجزا در کنار پرورشگاه مارکار و تصرف غیر قانونی آن
از بخشهای متصل به پرورشگاه 2 پلاک ثبتی در کنار بلوار منتظر قائم کنونی به غیر از محدوده محصور پرورشگاه وجود داشته و ورودی آن در کنار آب انبار و گاورو قدیمی مارکار هنوز موجود است و حتی پس از بازسازی پرورشگاه هم این ورودی حفظ شده است.
در دهه شصت اشخاصی حقیقی، زمینهای این دو پلاک را متصرف می شوند و با اعمال نفوذ و تصور بر این که تمام قطعات دارای یک پلاک است، پلاک شماره 2 فرعی از شماره 8775 بخش 4 یزد را ابطال کرده و بروی زمین های مارکار ملک مسکونی و تجاری بنا میکنند که 11 باب منزل مسکونی و بیست و اندی ملک تجاری از این زمینها هم اکنون مورد استفاده متصرفین است. البته بخشهایی هم مورد خرید و فروش قرار گرفته و صاحبان اولیه آن تغییر کرده اند، حتی بخش مسکونی در پشت آب انبار به حریم پرورشگاه هم وارد شده و متصرفان دیوارهایشان را به بادگیرهای آب انبار مارکار متصل کرده اند که چون بناهایی نظیر بادگیر در میراث فرهنگی دارای حریم قانونی است از طریق خود سازمان میراث فرهنگی قابل پیگیری می باشد.
اما در سالهای پایانی دهه شصت تلاشهایی از طرف انجمن تهران برای باز پس گیری این زمینها انجام شد که پس از شکایت و رسیدگی، این تلاشها به نتیجه رسیده و حکمی به شماره 67/481 شعبه 3 دیوان عدالت اداری به نفع انجمن زرتشتیان تهران صادر گشته است و انجمن تهران هم در ادامه پیگیریهای خود در تاریخ 25/3/1370 نامه ای با رونوشت حکم به اداره ثبت یزد ارسال می کند اما از این پس ادامه پیگیری متوقف می شود؟ چرای آن مشخص نیست.
ضمنا اینکه به جز حکم صادر شده ساختمانهایی که بر روی پلاک ثبتی دوم که پلاک آن باطل نشده بنا شده، کاملا غیر قانونی بوده و اجرای قوانین در مورد این موارد ساده تر هم می باشد اما به دلایلی نامعلوم این امر با گذشت حدود 17 سال از صدور حکم، از طرف انجمن تهران مسکوت مانده است.
(بخش نخست)
هجدهم آبان 1250 تا هیجدهم مهر 1344، دو تاریخ ابتدا و انتهای زندگانی رادمرد بزرگواری است که با قلبی آکنده از مهر ایران تمام داراییش را در راه پیشرفت سطح فرهنگ همکیشان خود صرف کرد.
پشوتن جی دوسابای مارکار در مکتب کارآموزی دینشاه ایرانی سیلیستر پرورش یافت و به علت علاقه به ایران، زبان فارسی را فرا گرفت، زبان انگلیسی را هم به خوبی می دانست ولی به زبان گجراتی سخنرانی می کرد. تشخیص درست و دوراندیشی شادروان مارکار باعث شد سرمایه اش را برای ایجاد و اداره بنیاد خیریه به انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی بسپارد و تا پایان عمر پیوسته در انجام امور خیریه کوشا باشد و در بخشش مال و صرف وقت و تشویق دیگران به همکاری در انجام کارهای نیک دقیقه ای فروگذاری نکند، روانش شاد و بهشت برین جایگاهش.
پرورشگاه مارکار
پرورشگاه مارکار تنها بخشی از مجموعه مارکار است که هنوز مستقیما تحت نظارت انجمن زرتشتیان تهران اداره می شود، به همین دلیل لازم است تاریخچه مختصری از آن بیان شود.
در سال 1301 پرورشگاه با عده 20 نفر از کودکان روستاهاي شهر یزد شروع به کار کرد، ریاست پرورشگاه را در ابتدا دکتر جمشید پتل و بعد دکتر گودرز و چندی هم مانک فریدون ملا بر عهده داشتند، سپس منوچهر کنتراکتر ریاستش را بر عهده گرفتند تا سال 1306 که میرزا سروش لهراسب به این سمت برگزیده شد. در این سالها پرورشگاه در یک منزل اجاره ای اداره می شد و به علت توسعه و افزایش جمعیت دیگر آن محل مناسب کار نبود به همین دلیل اقدامات لازم برای تهیه اراضی و ساختمان پرورشگاه و مدارس به عمل آمد.
مارکار که به گسترش مدارس و پرورشگاه بسیار امیدوار و خوشبین بود و با این تفکر به وسعت کم اراضی راضی نشد و در نتیجه با صرف هزینه بسیار، حدود یکصد هزار متر مربع زمین در محل کنونی میدان مارکار و پرورشگاه خریداری نمود و سپس نقشه آن توسط مهندس پارسی آقای برزو طرح شد و در خرداد 1312 ساختمان پرورشگاه و آموزشگاه پسرانه شروع گردید. ساختمان دارای دوبخش بود یکی در جلو دارای 18 اتاق و یک سالن برای دبستان و دبیرستان و دیگری در پشت دارای سه سالن خواب و نه اتاق و زیر زمینی کامل، زیر زمینی که در آن سالها در نوع خود بی نظیر بود و هنوز هم مانندی در ساختمانهای آن دوره یزد ندارد. همچنین اتاقهای مخصوص ریاست و نگهبانی هم در نظر گرفته شده بود، دو عمارت به وسیله دو راهرو با معماری زیبا بهم متصل می شدند. سالن غذاخوری، گرمابه، آب انبارها و اتاقهای هنرستان و ... هم در طرفین عمارت ساخته شدند.
ساختمانها با معماری و ساخت کم نظیرش به سرعت هر چه تمام تر آماده شدند، زیرا مارکار خواستار مسافرت به ایران بود و به تاخیر آن رضایت نمی داد. به هر حال بخش اصلی ساختمان پس از گذشت یک سال و چهار ماه آماده شد و مارکار در مهر ماه 1313 با استقبال پرشوری برای بهره برداری آن وارد یزد شد و پرورشگاه در محل جدید شروع به کار کرد و دانش آموزان بسیاری به صورت شبانه روزی در آن پرورش یافته و به کسب علوم و مهارتهای حرفه و فن پرداختند.
پروشگاه مارکار تا حدود دو دهه پیش فعال بود ولی با کم شدن تعداد دانش آموزانی که به صورت شبانه روز در پرورشگاه بودند تعطیل شد، بعد از تعطیلی از ساختمان آن که کم کم رو به ویرانی می رفت و دچار فرسودگی شده بود تا 8 سال پیش به عنوان پذیرشگاه زرتشتیان استفاده می شد، از آن زمان به مدت 6 سال با رعایت اصول معماری سنتی و قوانین میراث فرهنگی و با یاری ارباب مهربان زرتشتی و خانواده روانشاد فریدون زرتشتی به سرپرستی مهندس سیروس خسروی بازسازی بنای پرورشگاه، محوطه و ساختمانهای اطراف آن انجام شد و سال گذشته این مجموعه با نام پردیس دانش مارکار شروع به کار کرده است.
نا تمام ماندن بازسازی دیوار سمت شمال شرقی پرورشگاه مارکار
در سال 81 پس از شروع بازسازی ساختمان داخلی، نوبت به دیوارها و سازه های کناری می رسید، اما پس از شروع بازسازی دیوار سمت شمال شرقی واقع در کوچه هجدهم نارضایتی همسایگان آغاز گشت. داستان از آن قرار بود که تقریبا یک طرف تمام کوچه هیجدهم را دیوار مجموعه مارکار ( دبیرستان پسرانه و پرورشگاه) در بر داشت و طرف دیگر خانه های مسکونی بود، همسایگان که جهت آسودگی خود و افزایش بهای ساختمانهایشان، انتظار تخریب و نوسازی دیوار با عقب نشینی و عریض شدن کوچه در زمینهای مارکار را داشتند با مشاهده شروع بازسازی دریافتند که موقعیت دیوار تا سالیان دیگر هم تغییر نمی کند به همین دلیل شروع به مخالفت کردند ضمن آنکه بعضی از خانه های نوساز هم با عقب نشینی مختصر انحام شده بود و در انتظار بخشش مارکار به کوچه هجدهم مانده بودند.
حال اینکه مجموعه مارکار چون در میراث فرهنگی به ثبت رسیده است از بعضی از قوانین جاری شهرداری جدا می باشد، از جمله عقب نشینی معمولی که دیوارها و حریم های قدیمی را برای عریض نمودن معابر شامل می شود. حفظ تقارن، آسیب نرسیدن به سازه های نزدیک به دیوار، حفظ ساختمان و محوطه سنتی به شکل اولیه و بسیاری دلایل دیگر علت این امر می باشد بخصوص در مورد مارکار ساختمان قدیمی غذاخوری که هم اکنون کتابخانه شده است و همچنین آب انبار 80 ساله مارکار در کنار این دیوار قرار دارد و امکان این عریض نمودن را به کلی منتفی می کند.
اما همسایگان این ضلع محوطه با مخالفتهای خود و ادامه دادن به آن، مانع شروع به کار مجدد شدند و در حال حاضر مجموعه دیوار این بخش، واقع در کوچه هجدهم بنا زاده، به صورت نیمه کاره رها شده است، اما از نظر قانونی هیچ مانعی برای تکمیل بازسازی این بخش وجود ندارد و انجمن زرتشتیان تهران به عنوان نماینده انجمن ایرانی بمبئی باید در این رابطه اقدام نماید.
زمینهای مارکار
شاید مارکار می دانست که انجمن ایرانی بمبئی نمی تواند از هندوستان تا پایان، پشتیبان موسسات خیریه او باشد که با تغییرات در هند و وضع قوانین جدید همین اتفاق هم افتاد و پارسیان دیگر نتوانستند به شکل قبل از همکیشان خود در ایران حمایت مادی و معنوی کنند، اوضاع مدارس و شرایط اداره آنها هم در ایران یکسان نماند و با تحت نظارت آموزش و پرورش رفتن مدارس مارکار وضعیتی جدید به وجود آمد. اما در همان سالها با دور اندیشی روانشاد مارکار و میرزا سروش لهراسب زمینهایی برای توسعه و پشتوانه سازی موسسات مارکار در چند محل به نام انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی خریداری شد و حتی بعدها پس از واگذاری حقوق قانونی آن به انجمن زرتشتیان تهران نحوه استفاده از سرمایه حاصل از آن نیز توسط انجمن ایرانی بمبئی تعریف گردید که در ادامه شرح کامل آن خواهد آمد. در کل می توان زمینهای به جا مانده از انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی (مارکار) در یزد را به سه بخش جدا کرد که هر کدام به نوعی دارای مشکل خاص خود می باشند. اول دو پلاک ثبتی مجزا از پرورشگاه که در کنار محوطه پرورشگاه وجود داشته و حتی آثار ورودی این دو پلاک از پرورشگاه هنوز مشخص است و می توان آب انبار و خزینه آن را مرز فرضی پرورشگاه و این دو پلاک قلمداد کرد این دو پلاک توسط افراد حقیقی به طور کلی تصرف شده است. دوم مجموعه زمینهای مهدی آباد است که به علت وسعت زیاد، به زمینهای 40-20-40 مشهور است. 40 درصد انجمن تهران، 20 درصد شهرداری و 40 درصد دانشگاه یزد و داستانی طولانی دارد که وضعیت کنونی آن بررسی شده و شرح داده خواهد شد. آخرین بخش زمینها هم اراضی بسیاری واقع در رحمت آباد یزد می باشد که قسمتهایی موجود است و قسمتهایی هم به افراد حقیقی که کشاورز، دست اندرکار و اجاره نشین های زمینها و باغ های آن بوده اند منتقل شده است و بعضاٌ بخش عمده آن توسط وارثان این افراد فروخته شده است که ناگفته های این بخش نیز در ادامه این مطلب خواهد آمد.
2 پلاک ثبتی مجزا در کنار پرورشگاه مارکار و تصرف غیر قانونی آن
از بخشهای متصل به پرورشگاه 2 پلاک ثبتی در کنار بلوار منتظر قائم کنونی به غیر از محدوده محصور پرورشگاه وجود داشته و ورودی آن در کنار آب انبار و گاورو قدیمی مارکار هنوز موجود است و حتی پس از بازسازی پرورشگاه هم این ورودی حفظ شده است.
در دهه شصت اشخاصی حقیقی، زمینهای این دو پلاک را متصرف می شوند و با اعمال نفوذ و تصور بر این که تمام قطعات دارای یک پلاک است، پلاک شماره 2 فرعی از شماره 8775 بخش 4 یزد را ابطال کرده و بروی زمین های مارکار ملک مسکونی و تجاری بنا میکنند که 11 باب منزل مسکونی و بیست و اندی ملک تجاری از این زمینها هم اکنون مورد استفاده متصرفین است. البته بخشهایی هم مورد خرید و فروش قرار گرفته و صاحبان اولیه آن تغییر کرده اند، حتی بخش مسکونی در پشت آب انبار به حریم پرورشگاه هم وارد شده و متصرفان دیوارهایشان را به بادگیرهای آب انبار مارکار متصل کرده اند که چون بناهایی نظیر بادگیر در میراث فرهنگی دارای حریم قانونی است از طریق خود سازمان میراث فرهنگی قابل پیگیری می باشد.
اما در سالهای پایانی دهه شصت تلاشهایی از طرف انجمن تهران برای باز پس گیری این زمینها انجام شد که پس از شکایت و رسیدگی، این تلاشها به نتیجه رسیده و حکمی به شماره 67/481 شعبه 3 دیوان عدالت اداری به نفع انجمن زرتشتیان تهران صادر گشته است و انجمن تهران هم در ادامه پیگیریهای خود در تاریخ 25/3/1370 نامه ای با رونوشت حکم به اداره ثبت یزد ارسال می کند اما از این پس ادامه پیگیری متوقف می شود؟ چرای آن مشخص نیست.
ضمنا اینکه به جز حکم صادر شده ساختمانهایی که بر روی پلاک ثبتی دوم که پلاک آن باطل نشده بنا شده، کاملا غیر قانونی بوده و اجرای قوانین در مورد این موارد ساده تر هم می باشد اما به دلایلی نامعلوم این امر با گذشت حدود 17 سال از صدور حکم، از طرف انجمن تهران مسکوت مانده است.
(ادامه دارد)
منابع:
فرزانگان زرتشتی نوشته: رشید شهمردان
یادبود درگذشت مارکار گردآوری وانتشار:کمیته آموزشگاهها و پرورشگاه مارکار
سالنامه های 1316 و 1317 آموزشگاههای مارکار در یزد
برگرفته از سومين شماره پارس نامه (خبرنامه داخلي دكتر اسفنديار اختياري نماينده ايرانيان زرتشتي در مجلس هشتم)
فرزاد شهریاری فر
نماي بيروني مهم ترين زيارتگاه زرتشتيان تهرانبناي اين مكان كه از نظر زرتشتيان از تقدس ويژهاي برخوردار است در كوچه شيباني در كارگر جنوبي قرار گرفته است. بناي اين ساختمان آنچنان قديمي نيست . بخش قديميتر آن در سال 1374تخريب شد و براي گسترش سطح زير بناي سالن نيايشگاه كه از محل وصيت نامه روانشاد فرامرزيان تأمين شده بود ، مورد استفاده قرار گرفت.
پس از ورود به اين مكان بايد از حياطي كه از سه طرف محصور است عبور كرد و بعد از گذشتن از تراس، به داخل نيايشگاه رفت . داخل نيايشگاه صندلي هاي زيادي چيده شده است و در گوشهاي از اين سالن ميزي سنگي گذاشته شده است كه محل نهادن شمعها و عودهايي است كه زيارت كنندگان روشن ميكنند.
داخل نيايشگاه شاه ورهرام ايزدتمام كف نيايشگاه را با قالي پوشاندهاند روزي از ماه كه نامش «ورهرام»است جمعيت زيادي به اين مكان ميروند. روزهاي آدينه و تعطيل هم بعضي وقتها شلوغ تر ميشود.
ممكن است شخصي بخواهد «نذري» بكند . معمولاٌ اگر بخواهد براي شاهورهرام ايزد «نذر» كند خواهد گفت :
« يا شاهورهرام ايزد پاك كمكم كن . بيايم سيروگ بريزم و نذرت كنم»
يا اينكه به عنوان «نذر» كوچك تر ميگويد:« روغن نذر شاه ورهرام ايزد مي كنم»
در اين حالت در روزي از روزها كه معمولاٌ سعي ميكنند همان روز ”ورهرام“ باشد .فاميل و دوستاني را به آنجا دعوت ميكنند و آشي ميپزند و سيروگ[1] درست مي كنند. ميز و صندلي هايي را داخل حياط ميچينند . مردم دور ميز مي نشينند . سيروگ را با پشمك مي خورند . هر كسي كه ميآيد جعبهاي شيريني هم با خود ميآورد. جعبهها را همان جا باز ميكنند و به همه تعارف ميكنند. بعضي ها هم خودشان قبلاٌ« نذر روغن» كرده اند شيشهاي يا گالني روغن مايع با خود آورده از كسي كه سيروگ ريخته[2] خواهش ميكنند كه از روغن او هم براي ريختن سيروگ استفاده كند و او را « هم بهره[3]» كند.
به هرحال از همه با چاي و شيريني و سيروگ و پشمك و در بعضي مواقع «آش» پذيرايي ميشود. لازم به ذكر است كه «سيروگ و آش » در بيشتر پذيراييهاي آييني از مواد اصلي است.
موضوع پذيرايي از مهمانان به تنهايي آنقدر جالب هست كه بايد بيشتر به آن پرداخت.خانواده اي كه نذر دارد چند ساعت قبل به اين محل مي روند و خمير سيروگ را آماده مي كنند . خمير سيروگ به يك تا دو ساعت وقت براي «وَر» آمدن نياز دارد. همه خانمها سيروگ ريختن بلد نيستند و قط تعداد اندكي از آنان اين هنر را دارند كه سيروگ بزرگ و خوب بريزند. اصطلاح ريختن از آنجا براي سرخ كردن به كار مي رود كه هنر اصلي در اين كار ريختن خمير است به داخل روغن داغ درون تاوه به طوري كه به خوبي پهن شودو سيروگ خوبي از آب درآيد. يك نفر هم با يك سيخ كباب خمير سرخ شده درون تاوه را حركت مي دهد و پس از آنكه يك طرفش به خوبي سرخ شد آن را بر مي گرداند تا روي ديگرش هم سرخ بشود. و با همان سيخ و با استفاده از سوراخهايي كه روي سيروگ به وجود آورده است آن را از ماهي تابه خارج ميكند و به مجرد آنكه آن را روي سفره گذاشتند مقداري مخلوط شكر و مغر پسته روي آن ميپاشند كه طعمش را شيرين و خوشمزه كند. البته اينكار( شكر و مغر پسته ريختن) را براي سيروگ هايي كه بر سفره مردگان گذاشته ميشود انجام نمي شود .
[1] - در مورد سيروگ در بخش خوراكي هاي مذهبي توضيح داده شده است.
[2] - اين اصطلاح فعلي است كه تقريباٌ به جاي سرخ كردن به كار ميرود.
[3] - هم بهره كردن مفهوم جالبي است كه قصد نذر كنند ه را از بهره بردن از نذر نشان مي دهد.
|
||||
|
امیریه به نقل از :http://www.ketabeavval.ir/
تاریخچه و تصاویری از مجتمع رستم خداداد یزد آبادی | ![]() |
![]() |
کامبیز استادمهری | |
دبستان رستم یزد آبادی حدود یک قرن پیش با هزینه خیراندیش نرسی ابادی روانشاد رستم یزدآبادی در محله نرسی آباد ساخته شد و تا چندین سال محل سواد اموزی تعداد زیادی از دانش آموزان بود، اما کم کم به دلیل کم شدن دانش آموزان این مدرسه تعطیل شد.
در دهه های گذشته این مکان به محلی برای تفریح و ورزش نوجوانان نرسی آبادی تبدیل شد و اکثر اوقات و به ویژه در فصل تابستان نوجوانان و جوانان این محل بیشتر زمان خود را در این مکان به ورزش می پرداختند. با شروع تابستان امسال نوجوانان نرسی آبادی تصمیم می گیرند این محل را مرمت کنند، این نوجوانان هر روز از ساعت 4 بامداد و به سرپرستی آقای رستم خسرویانی و با همکاری انجمن زرتشتیان نرسی آباد کار مرمت را آغاز می کردند. اکنون بعد از گذشت حدود 4 ماه کار مرمت باشگاه رو به پایان است و به گفته رستم خسرویانی روز آدینه 30 مهر ماه شاهد بازگشایی مجدد آن خواهیم بود. نکته جالبی که در باسازی این محل به چشم می خورد این است که نه تنها شکل قدیمی و سنتی بنا حفظ شده بلکه با استفاده از وسایل قدیمی سعی شده است تا این محل سنتی تر جلوه کند . یکی از اتاقهای این مجموعه به نام پیر ریش سفید مشهور است، آقای رستم خسرویانی تاریخچه ای پیر را جمع آوری کرده که به صورت زیر است: در زمان قدیم در محله نرسی آباد مردی زرتشتی با ریش و موی سفید زندگی می کرده است، از زمان زیستن او اطلاع دقیقی در دست نیست، این مرد بزرگ که از لحاظ علم و دانش زبانزد خاص و عام بوده است و سعی می کرد دیگران را نیز باسواد سازد و زمینه ای را ایجاد می کرده که در مقابل ظالمان و زورگویان بایستند و نگذارند حقی از آنها پایمال شود. این موضوع برای حاکمان ستمگر وقت و آنهایی که با باسواد شدن مردم منافع خود را در خطر می دیدند خوشایند نبود و بر این اساس تصمیم گرفتند آن عالم بزرگ را از سر راه خود بردارند. ماموران را به در خانه آن عالم ریش سفید فرستادند تا او را به مکان نامعلومی برده و به قتل برسانند و از آن جایی که آن مرد فقیه بسیار به اهورامزدا نزدیک بود، در راه قتلگاه به موضوع پی برد، به درگاه اهورامزدا راز و نیاز کرد و از او خواست که کمکش کند و ار ایمان پاک و بی آلایش او چنین تقدیر شد که سر سه راه کوچه همین دبستان رستم یزدآبادی از دید این پلیدان و ناپاکان مهو گردید و آنها بعد از جست و جوی زیاد مجبور شدند تا دست خالی به نزد اربابان خود باز گردند و مرد ریش سفید توانست در خانه خود به زندگی ادامه دهد و از آن تاریخ به بعد سر این کوچه محلی در دیوار به اسم پیر ریش سفید بنا گردید که بعد از سالها چون خانه مذکور نوسازی گردید، صاحب آن دیگر اجازه به ساخت این پیر را بر روی دیوار خانه اش نداد و این مکان کم کم رو به فراموشی می رفت که فردی که نه اهل نرسی آباد بود و نه اطلاعی از وجود چنین زیارتگاهی داشته است. در خواب چند بانوی زیبا و سبز پوش را می بیند که از اتاق چاه خانه که در مدرسه رستم یزدآبادی هست بیرون می آیند و می گویند به همه بگو ناراحت خانه ویران شده ما نباشند. هر کس نذری دارد به این مکان بیاید، ما اینجا هستیم . بدین ترتیب پیر ریش سفید به اینجا منتقل می شود. اما تصاویری از این مجتمع دینی و تفریحی را ببینید: ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پیر ریش سفید ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
به نقل از همشهری
|
![]() |
هادي ورمزياري
پيروان زرتشت بيسواد ندارند! مردماني كه در دينشان بيسوادي يك گناه است از اين جمله اصلا تعجب نمي كنند.
سه هزار سال پيش از آنكه مسيح متولد شود، مردمي در اين دنيا زندگي مي كردند كه پيرو دين يكتاپرست زرتشت بودند. عده اي از اين افراد پس از انقراض سلسله ساساني به هند مهاجرت كردند اما آنهايي كه در يزد و كرمان ماندند و پس از آن در مسير سرنوشت به تهران كشيده شدند، اصول دين خود را فراموش نكردند. اين چند خط كه روي كاغذ كاهي آمد تنها بهانه اي بود براي رسيدن به دبيرستان «فيروز بهرام»، تنها دبيرستان زرتشتي هاي تهران كه بيش از ۷۱ سال از تولدش مي گذرد
در ابتدا مديريت اين مدرسه بر عهده سهراب سفرنگ بود و در آن ۵۷۵ دانش آموز تحصيل مي كردند كه حدود ۱۵۴ نفر آنها زرتشتي بودند. دبيرستان فيروز بهرام بعد از انقلاب به صورت عام و زير نظر مستقيم اداره آموزش و پرورش فعاليت مي كرد اما سال ۱۳۶۳ به صورت خاص و تا حدودي غيرانتفاعي اداره مي شود.» اين چند جمله اطلاعات خداداد راسخي از مدرسه فيروز بهرام بود. جايي كه او حالا مديرش است.
مدرسه فيروز بهرام البته اولين مدرسه زرتشتيان در تهران نيست. اولين مدرسه، «جمشيد جم» بود كه در سال ۱۲۸۵ تاسيس شد. در حال حاضر تنها يك مدرسه راهنمايي و دبيرستان فيروز بهرام در تهران وجود دارند كه متعلق به پسرهاي زرتشتي هستند.
دختران زرتشتي در مدارس عام درس مي خوانند. اطلاعات كلي در مورد تاريخچه مدارس زرتشتي را هم از زبان خداداد راسخي بخوانيد.
«در زمان قاجار روي آموزش و پرورش در شهرهاي خاص مثل يزد و كرمان سرمايه گذاري شد. در آن زمان حدود ۲۵ مدرسه در روستاهاي اين شهرها ساخته شد.
اولين مدرسه در سال ۱۳۰۷ تاسيس شد، بعد از آن دبيرستان پسرانه و دخترانه ماركار به همت «پشوتن جي ماركار» در سال ۱۳۱۰ در شهر يزد ساخته شد. علاقه زرتشتي ها به علم، باعث شده تا ميزان بيسوادي بين افراد زرتشتي در حدود صفر درصد باشد. در كتاب مذهبي ما حساسيت خاصي به فراگيري دانش به چشم مي خورد. در دين زرتشت همه بايد باسواد باشند. تحصيل بخشي از دين ما است.»
شايد به همين دليل ساده باشدكه مفهوم آموزش در دبيرستان فيروز بهرام با ساير مدارس متفاوت است. مثلا آنجا كلاس هاي هنري و موسيقي تشكيل مي شود. وقتي كه زمان تحصيلي معمول به پايان رسيد، همه اين مدرسه تعطيل نمي شود. زنگ تعطيل يعني آغاز كلاس كنكور. اين مشخصات دبيرستاني است كه همه روز پسران زرتشتي براي استفاده از آن تا تقاطع خيابان جمهوري و سي تير مي روند. جايي كه از يك مشكل كليشه اي رنج مي برد، درد اينجا هم پول است.
«براي اداره مدرسه از سرانه سالانه اداره آموزش و پرورش استفاده مي كنيم اما اين كافي نيست. به دليل مشكلات فراوان مالي، انجمن زرتشتيان بسياري از مخارج ما را تقبل مي كند. مثلا در سال ۱۳۷۵ اين مدرسه پير به وسيله دو خير بازسازي شد.»
بحث درس و مدرسه به جاي خود اما ديني كه قدمت اش به۳هزار سال مي رسد، جذابيت هاي ديگري هم دارد.مثلا براي پايان گزارش مي توانيد از مدير باتجربه يك مدرسه زرتشتي بپرسيد كه چه وجه اشتراكي بين اين دين واسلام وجود دارد؟
پاسخ اين سوال برايتان جالب است.
«نقل است كه اعراب در حمله ايران، يكي از بانوان زرتشتي را به اسارت گرفته واين شخص بعدا همسر امام حسين(ع) شد. به همين دليل است كه بسياري از زرتشتيان روزهاي تاسوعا وعاشورا عزاداري مي كنند.» البته اسناد تاريخي براي اين ادعا وجود ندارد و حتي از نظر زماني هم دوران ازدواج امام حسين (ع) با زمان حمله اعراب به ايران تقارني ندارد.
... واين پايان ديدار با مدرسه اي بود كه بيش از ۷۱ سال از عمرش مي گذرد.فيروز بهرام مثل سال هاي جواني اش نيست اما هنوز زنده است.
دبستان و دبيرستان و شبانه روزى ماركار، يزد- ماركار آباد
با درود به فروهر پاك پشوتن جى دوساباى ماركار
|
Photos: FDemehri, May 2006
High School دبيرستان
Elementary School دبستان
Dormitory Rehabilitation Works بازسازى پرورشگاه/خوابگاه ماركار
Managed by Mr. Cyrus Khosravi تحت مديريت مهندس سيروس خسروى
با سپاس از اشهن
ساعت مارکار
ساعت مارکار نام ساعتی است که در یکی از میدانهای شهر یزد به نام میدان مارکار واقع شده است. در کنار این میدان مدرسه مارکار و پرورشگاه مارکار قرار گرفته است. تمام این مکانها به همت یک زرتشتی به نام "پشوتن جی دوساباهای مارکار" که خود در هند میزیسته، ساخته شده است. امروزه نیز با اینکه چندین سال از درگذشت این فرد میگذرد هزینههای جاری آن از محل موقوفات او تامین میشود. جالب اینکه میان مردم این باور شایع است که در پی ساختمان این ساعت، مقداری طلا مخفی شده است تا در صورت تخریب ساعت به هر دلیلی با استفاده از آن ساعت را بازسازی کنند. این مجموعه در محله تل (دروازه قصابها) واقع شده است.
هجدهم آبان 1250پشوتن جی دوسابای مارکاردر خانواده پارسی دیده به دنیا گشود، پدرش دوسابائی و مادرش دین بانو دخت دینشاه شراف بود. تحصیلات مقدماتی را در بمبئی پشت سر گذاشت. عشق به ایران و دین زرتشت را در کودکی از پدر و مادر آموخت، همراه با فرزندان پارسیان دیگر در مکتب کارآموزی دینشاه ایرانی سیلیستر پرورش یافت و به علت علاقه به ایران، زبان فارسی را فرا گرفت،
زبان انگلیسی را هم به خوبی می دانست ولی به زبان گجراتی سخنرانی می کرد. پس از پایان تحصیلات مقدماتی به کسب و تجارت پرداخت اما فکر تعلیم و تربیت به نوباوگان ایرانی لحظه ای او را رها نمی کرد.
پارسیان که از نابسامانی، فشارهای تعصب مذهبی، بی سوادی و فقر در جامعه زرتشتی آگاه شده بودند با تشکیل انجمن های اکابر پارسیان هند و زرتشتیان ایرانی- بمبئی به کمک همکیشان خود در ایران زمین شتافتند و یکی از کسانیکه به ایران فرستادند پشوتن جی دوسابایی مارکار بود تا به وضعیت زرتشتیان سر و سامان دهند. اگر چه بیشتر خدمات این نفرات به بهدینان یزد و کرمان اختصاص داشت، ولی تهرانی ها نیز مورد توجه پارسیان بودند.
پشوتن جی مارکار دهشمند و بزرگوار خدمات بزرگ و ماندنی برای زرتشتیان انجام داد. با ساختن دبستان پسرانه مارکار در بهمن 1306 اولین گام برای با سواد کردن کودکان یزدی برداشت و دبیرستان پسرانه مارکار هم در شهریور 1312 تاسیس و در سال 1313 با افتتاح مجموعه آموزشی به ساختمان اصلی انتقال یافت، مارکار با ساخت پرورشگاه، برج ساعت مارکار یزد و مجسمه فردوسی تهران در سال 1313توانست علاقه خود را با گسترش فرهنگ در ایران نشان دهد. پرورشگاه این مجموعه برخلاف اذهان عموم، خوابگاهی شبانه روزی برای اسکان دانش آموزان اطراف شهر و بی بضاعت با همه امکانات، بدون پرداخت شهریه بوده است. استفاده ازاین امکانات نه تنها برای زرتشتیان نیست، بلکه هزاران تن از هممیهنان غیر زرتشتی ما نیز ازدهشهای این بزرگوار بهره بردهاند.
ساخت پرورشکاه مارکار در یزد، ساخت دبستان پسرانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان پسرانه مارکار در یزد، ساخت دبستان دخترانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان دخترانه مارکار در یزد، بنگاه ورزشی پشوتن جی دوساباهی مارکاردر بمبئی، اختصاص سرمایه برای ادامه تحصیل شاگردان زرتشتی برتر مدارس مارکار در دانشگاه تهران، اختصاص سرمایه برای انتشارات دینی تحت سرپرستی انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی، که از جمله آن کتابهای ترجمه گاتها و یشتها توسط استاد پورداوود است، بخشش سرمایه برای انتشار نوشته ها و متن سخنرانیهای سودمند، ساخت آموزشگاه پسرانه و دخترانه در وسو هندوستان بمبئی، ساخت برج فردوسی (گاهنمای فردوسی) در یزد و خرید و آبادسازی زمین ها در یزد و تهران پارس تهران بسیاری دیگر که بیان و توضیح آن در اینجا نمی گنجد.
خیر اندیش کسی است که علاوه بر بخشش به مستمندان، در راه آموزش و پرورش و راهنمائی حتی تعیین شغل مناسب به دیگران کمک نماید. اکنون شاهدیم عده ای راهنما برای افراد می شوند که ترک وطن نمایند و در آنجا با سرگردانی سر نمایند و بعضاً کمک یا احوالپرسی هم ندارند.
پشوتن جی مارکار مجموعا" سه بار[1303،1313،1328] برای سرکشی و مشاهده پیشرفت و بررسی وضعیت مؤسسات خیریه تحت حمایت خویش، به ایران مسافرت نمود. خوشبختانه دولت وقت ایران به نحو شایسته ای از خدمات این رادمرد نیکوکار قدردانی نمود. چه در سال1313 در دومین سفر خویش به یزد از سوی وزارت فرهنگ وقت به دریافت نشان درجه اول علمی سرافراز شد. در سال 1326 نیز به دریافت نشان همایون مفتخر گردید و در واپسین سفر خویش به ایران در سال1328 به دریافت نشان درجه اول سپاس ملی سرافراز و به دیدار با شاه وقت ایران دعوت شد.
سرانجام در تاریخ هیجدهم مهرماه1344 پشوتن جی دوسابائی مارکار چشم از گیتی فرو بست. روانش شاد و بهشت برین جایگاهش باد.
میرزا سروش لهراسب سرپرستی این مدارس و مووسسات را تا مدت ها به عهده داشت. پس از چندی طبق یک آیین نامه اجرایی وکالت تملک تمام مایملک و موسسات مارکار به انجمن زرتشتیان تهران واگذار می شود. این آیین نامه با امضای سروش لهراسب و به تاریخ 27 آذرماه 1353 خورشیدی است.
آقای هورمزد فرخانی به عنوان اولین مدیر در سال 1301 و آقای خدابخش منیری به عنوان دومین مدیر از سال 1303 تا 10 سال آموزشگاه پسرانه مارکار را مدیریت نمود. اسفندیارمرادیان نیز که دانش آموز سال 1322 این آموزشگاه بوده است، بعد از فراغت از تحصیل، سمت سرپرستی و مدیریت پذیرشگاه و پرورشگاه را بعهده گرفت و اکنون این مدارس، جزو مدارس دولتی شهر یزد می باشند.
پرورشگاه مارکار، اکنون پردیس دانش مارکار نام گرفته، امید است با همت هیات امنا و یاری انجمنها و سازمانهای زرتشتی دوباره به جایگاهی که در شان این مجموعه است باز گردد.
و سخن آخر اینکه، ایکاش انجمن زرتشتیان تهران وکیل تمام مایملک وموسسات مارکار در ایران، برای اطلاع رسانی به جماعت زرتشتی درسالگرد تولد ایشان از وضعیت مدارس، زمینها، موسسات و... اطلاعیه ای دقیق صادر می نمود و نشان می داد که شاگرد خوبی برای آن مدارس بوده . چون از روانشاد مارکار نقل است ایشان بجای استفاده از مترو پیاده می رفت تا با پولش به آن دانش آموزعزیز ایرانی کمک کند.
اطلاعات مربوط به عکس ها را به عنوان یادگار گذشته ها
در اختیار بگذارید
با سپاس فراوان از خانم مهرى شهزادى ، ارباب رستم زرتشتى ، اسفنديار پور بهرامى، دکترمهربان شهروينى و ديگران که عکسهاى خود را به ما قرض دادند
«میرزا سروش لهراسب» در سال ۱۲۸۳ خورشیدی در باغ جمشید آباد تهران زاده شد. مادرش گوهر خداداد زارع پارسی و پدرش تیرانداز مهربان لهراسب بود. میرزا سروش در سال ۱۳۱۶ خورشیدی با دختری از خانوادهای پارسی به نام پروین ازدواج کرد.
میرزا سروش آموزشهای نخستین و دبیرستان را در مدرسه زرتشتیان، دارالفنون و در کالج آمریکاییان که اینک دبیرستان البرز است گذرانید و زبان انگلیسی را نیز تکمیل نمود. در همین زمان یعنی سال ۱۳۰۳ خورشیدی به خواهش ارباب کیخسرو شاهرخ برای مدیریت و سرپرستی دبستان دینیاری یزد روانهی یزد شد.
وی پس از سه سال زندگی در یزد به تهران بازگشت و دوباره به دستور انجمن زرتشتیان وقت و ارباب کیخسرو شاهرخ رهسپار یزد شد تا مراکز بزرگ آموزشی و تربیتی مارکار یزد را به وجود آورد.
میرزا سروش نظارت و سرپرستی چهارده دبستانهای تابعه انجمن زرتشتیان ایرانی – بمبئی و حتی ساختمان برخی از آنها را به دوش گرفت، وی که از روی راستی به فرهنگ این مرز و بوم خدمت کرده بود به دریافت دو مدال طلا از سوی «پشوتن دوسابایی مارکار» و دو مدال درجه یک علمی از دست وزرای وقت آموزش و پرورش نائل آمد. میرزا سروش نماینده تام الاختیار انجمن زرتشتیان ایرانی – بمبئی در ایران بود.
آن روانشاد نظارت بر ساختمان «برج گاهنمای فردوسی شهر یزد» (برج ساعت)، هدیه پشوتن مارکار و نظارت در ساختمان و اداره «زایشگاه بهمن»، همچنین نظارت، سرپرستی و رسیدگی به مطب و داروخانه «سروش تاتا» را بر دوش داشت. میرزا سروش هموند شورای فرهنگی یزد، همچنین انجمن شهر شهرستان یزد بود. وی مدت چهار سال، افزون بر کارهای یادشده، در سمت مدیریت کارخانه «درخشان یزد» انجام وظیفه نمود و کارخانه را از ورشکستگی نجات داد. بر پا داشتن جشن ها، تاسیسات و سفرهای پیش آهنگی، کتابخانه، انجمنهای ورزشی، سخنرانیهای ماهیانه در موسسات مارکار، از نوآوریهای وی بود. وجود مجتمع بزرگ دینی تربیتی و زیارتی مارکار در تهران نشانهای از دور اندیشی و آیندهنگری آن روانشاد بود. میرزا سروش در کارها و امور اجتماعی نیز حضور فعال داشت و سالیان پی در پی عضویت انجمن زرتشتیان یزد و دبیری انجمن همگانی را که خود پایه گذار آن بود بر دوش داشت. وی نویسنده و شاعری چیره دست و توانا بود و همیشه این شعر را که سروده خود اوست زمزمه میکرد:
خدایا در خوراک و خواب و وستا / شتابم سوی تو دادار یکتا
و حاجتش برآورده شد و دیده شد که بیش از سه روز زمین گیر و بستری نشد. میرزا سروش در سال های پایانی زندگانی پر سود خود یکه و تنها زندگی میکرد و در سال ۱۳۷۱ خورشیدی این شعرها را که نموداری از زندگی و پیری خود بود سرود:
مرا لرزد همی دست و سر و پا / نباشد هیچ عضوی پای برجا
منم هشتاد و هشت بس پیر و فرتوت / قدم اندر قدم نزدیک تابوت
او مثبت و سودمند زندگی کرد، خوشنام زیست. با ایجاد مدرسه های بسیار و سرپرستی آنها با نادانی مبارزه کرد. فرهنگ یزد و زرتشتیان یزد را پربار ساخت و با دنیایی یادمان خوب در روز اشتاد ایزد و اردیبهشت ماه ۱۳۷۴ خورشیدی با کوله باری از خوبی ها و نیکی ها و خدمت به جوانان و یتیمان به جاودانگی پیوست؛ و به راستی که وی سوشیانتی بود در زمانه خویش. نام نیکش جاوید و پاینده باد.
به نام اهورا مزدا هجدهم آبان 1250پشوتن جی دوسابای مارکاردر خانواده پارسی دیده به دنیا گشود ،پدرش دوسابائی و مادرش دین بانو دخت دینشاه شراف بود.تحصیلات مقدماتی را در بمبئی پشت سر گذاشت. عشق به ایران ودین زرتشت رادر کودکی از پدر ومادر آموخت، همراه با فرزندان پارسیان دیگر علم آموخت در مکتب کارآموزی دینشاه ایرانی سیلیستر پرورش یافت و به علت علاقه به ایران، زبان فارسی را فرا گرفت، زبان انگلیسی را هم به خوبی می دانست ولی به زبان گجراتی سخنرانی می کرد. پس از پايان تحصيلات مقدماتی به کسب و تجارت پرداخت اما فکر تعلیم و تربیت به نوباوگان ایرانی لحظه ای او را رها نمی کرد. پارسیان كه از نابساماني، فشارهاي تعصب مذهبي، بي سوادي و فقر در جامعه زرتشتي آگاه شده بودند با تشکیل انجمن های اکابر پارسیان هند و زرتشتیان ایرانی- بمبئی به کمک همکیشان خود در ایران زمین شتافتند ویکی از کسانیکه به ایران فرستادند پشوتن جی دوسابایی مارکار بود تابه وضعیت زرتشتیان سر و سامان دهند. اگر چه بیشتر خدمات این نفرات به بهدینان یزد و کرمان اختصاص داشت، ولی تهرانی ها نیز مورد توجه پارسیان بودند پشوتن جی مارکار دهشمند و بزرگوار خدمات بزرگ و ماندني براي زرتشتيان انجام داد . باساختن دبستان پسرانه مارکار در بهمن 1306 اولین گام برای با سواد کردن کودکان یزدی برداشت و دبیرستان پسرانه مارکار هم در شهریور 1312 تاسیس و در سال 1313 باافتتاح مجموعه آموزشی به ساختمان اصلی انتقال یافت مارکار با ساخت پرورشگاه، برج ساعت مارکار یزد و مجسمه فردوسی تهران در سال 1313 توانست علاقه خود را با گسترش فرهنگ در ایران نشان دهد. پرورشگاه این مجموعه برخلاف اذهان عموم،خوابگاهی شبانه روزی برای اسکان دانش آموزان اطراف شهر وبی بضاعت با همه امکانات ،بدون پرداخت شهریه بوده است. استفاده ازاین امکانات نه تنها براي زرتشتیان نيست، بلكه هزاران تن از همميهنان غير زرتشتي ما نيز ازدهشهاي اين بزرگوار بهره بردهاند. ساخت پرورشکاه مارکار در یزد، ساخت دبستان پسرانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان پسرانه مارکار در یزد، ساخت دبستان دخترانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان دخترانه مارکار در یزد، بنگاه ورزشي پشوتن جي دوساباهي مارکاردر بمبئی ، اختصاص سرمایه برای ادامه تحصیل شاگردان زرتشتی برتر مدارس مارکار در دانشگاه تهران، اختصاص سرمایه برای انتشارات دینی تحت سرپرستی انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی، که از جمله آن کتابهای ترجمه گاتها و یشتها توسط استاد پورداوود است، بخشش سرمایه برای انتشار نوشته ها و متن سخنرانیهای سودمند، ساخت آموزشگاه پسرانه و دخترانه در وسو هندوستان بمبئی، ساخت برج فردوسی (گاهنمای فردوسی) در یزد و ، خريد و آبادسازي زمين ها در يزد و تهران پارس تهران بسیاری دیگر که بیان و توضیح آن در اینجا نمی گنجد. خیر اندیش كسی است كه علاوه بر بخشش به مستمندان ، در راه آموزش و پرورش و راهنمائی حتی تعیین شغل مناسب به دیگران كمك نماید . اكنون شاهدیم عده ای راهنما برای افراد می شوند كه ترك وطن نمایند و در آنجا با سرگردانی سر نمایند و بعضاً كمك یا احوالپرسی هم ندارند . پشوتن جی مارکار مجموعا" سه بار[1303،1313،1328] برای سرکشی و مشاهده پیشرفت و وبرسی وضعیت مؤسسات خیریه تحت حمایت خویش،به ایران مسافرت نمود. خوشبختانه دولت وقت ایران به نحو شایسته ای از خدمات این رادمرد نیکوکار قدردانی نمود.چه در سال1313 در دومین سفر خویش به یزد از سوی وزارت فرهنگ وقت به دریافت نشان درجه اول علمی سرافراز شد.در سال 1326 نیز به دریافت نشان همایون مفتخر گردید و در واپسین سفر خویش به ایران در سال1328 به دریافت نشان درجه اول سپاس ملی سرافراز،و به دیدار با شاه وقت ایران،محمدرضا شاه پهلوی مفتخر گردید... سرانجام در تاریخ هیجدهم مهرماه1344 پشوتن جی دوسابائی مارکار چشم از گیتی فرو بست.روانش شاد وبهشت برین جایگاهش باد. ميرزا سروش لهراسب سرپرستي اين مدارس و مووسسات را تا مدت ها به عهده داشت . پس از چندي طبق يك آيين نامه اجرايي وكالت تملك تمام مايملك و مووسسات ماركار به انجمن زرتشتيان تهران واگذار مي شود . ( اين آيين نامه با امضاي سروش لهراسب و به تاريخ 27 آذرماه 1353 خورشيدي است. آموزشگاه پسرانه مارکاربا مدیریت آقایان هورمزد فرخانی به عنوان اولین مدیر در سال 1301 و دومین مدیر آقای خدابخش منیری از سال 1303 به مدت 10 سال بودند. اسفندیار مرادیان که دانش آموز سال 1322 این آموزشگاه بوده است و بعد از فراغت از تحصیل ،سمت سرپرستی و مدیریت پذیرشگاه و پرورشگاه را بعهده گرفت... واکنون جزو مدارس دولتی شهر یزد می باشد. پرورشگاه ماركار كه اكنون پرديس دانش ماركار نام گرفته امید است با همت هيات امنا و ياري انجمنها و سازمانهاي زرتشتي دوباره به جايگاهي كه در شان اين مجموعه است باز گردد. ایکاش انجمن زرتشتیان تهران وکیل تمام مایملک وموسسات مارکار در ایران برای اطلاع رسانی به جماعت زرتشتی درسالگرد تولد ایشان از وضعیت مدارس ،زمینها،موسسات و... اطلاعیه ای دقیق صادر می نمود ونشان می دادند که شاگردان خوبی برای آن مدارس بوده اند.چون از روانشاد مارکار نقل است ایشان بجای استفاده از مترو پیاده میرفت تا با پولش به آن دانش آموزعزیز ایرانی کمک کند.
پشوتن جي ماركار چگونه ميزيست | فرهنگ | |
|
با سپاس ازhttp://www.t-z-a.org
مدخلی که پیش رو دارید به معرفی آتشکده‌های ایران می‌پردازد
مهار آتش و چگونگی استفاده بهینه از آن یکی از مهم‌ترین کشفیات بشر بود که به تمدن و پیشرفت انسان سرعتی افسانه‌ای بخشید.
همه مردم جهان به نوعی آتش را دوست دارند و در آغاز پرستش خدای خود، مایلند که شمعی را روشن کرده و به ستایش نیکی‌ها بپردازند.
آتش المپیک همیشه روشن نگاه‌داشته می‌شود و هر ساله با شکوهی بسیار در محل برگزاری المپیک برافراشته می‌گردد.
مراسم آتش افروزی و چراغانی و آتش‌بازی به هر بهانه شادی برانگیز، در سراسر جهان مرسوم و فرح‌بخش است. در تاریخ ایران هم این موضوع به چشم می‌خورد.
آتشکده به گونه‌ای از نیایشگا‌ه زرتشتیان گفته می‌شود که آتش در جای خاصی از آن قرار دارد و مهمترین نیایش‌های دینی در آن و در برابر آتش انجام می‌گیرد.
شکل و بنای آتشکده‌ها در همه جا یکسان است. معمولاً ً هر آتشکده ۸ درگاه و چند اتاق ۸ گوشه دارد و آتشدان در وسط بنا واقع است.
با گذر زمان و به تدریج مقرر می‌شود که آفتاب بر آتش نتابد. بنابراین آتش را در فضای باز نگهداری نکرده و اتاقی در وسط بنا ساختند که آتشدان در آن قرار داشت.
تعداد آتشکده‌ها بسیار است و تأسیس آن‌ها به زمان خیلی پیش از ظهور زرتشت، یعنی زمان پیشدادیان می‌رسد.
محافظ آتشکده را هیربد می‌نامیدند، در میان آتشکده‌های ایران سه مادر آتشکده بودند که طبقات مختلف مملکت آتشکده‌های شهرها و دیه‌ها و حتی خانه‌های خود را از آنها فروزان می‌ساختند و آن سه عبارت از:
- آذرفرنبغ
- آذرگشنسپ
- آذربرزین مهر
آذر فرنبغ: اختصاص به موبدان داشت و محل آن درباریان پارس در نیمه راه بین بندرعباس و دارابگرد بود.
آذر گشنسپ: ویژه پادشاهان و آرتشتاران و بزرگان بود و محل آن در شهر شیزیاگنزک در کنار دریاچه اورمیه بود که خرابه‌های آن اکنون در ده بهرام، در نزدیکی تکاپ دیده می‌شود.
آذربرزین مهر: آتشکده کشاورزان و پیشه‌وران بود و در کوه‌های ریوند در شمال‌غربی نیشابور قرار داشت. این آتشکده‌ها و آتشکده‌های دیگر پس از اسلام به تدریج از میان رفتند.
ما که اطفال این دبستانیم همه از خاک پاک ایرانیم
همه با هم برادر وطنیم مهربان همچو جسم با جانیم
اشرف و انجب تمام ملل یادگار قدیم دورانیم
وطن ما جای مادر ماست ما گروه وطن پرستانیم
شکر داریم کز طفولیت درس حُب الوطن همی خوانیم
چون که حب وطن ز ایمانست ما یقیناً زاهل ایمانیم
گر رسد دشمنی برای وطن جان و دل رایگان بیفشانیم
ایرج میرزا
خاطره های زرتشتیان/ خاطرات شهریاران
ویژگی خاطرات ، در مقایسه با منابع دیگر تاریخ ، این است که همواره مطالب زیادی از تجربههای شخصی نویسنده در خود جای داده است. از آنجا که خاطره نویسان در رویدادهایی که شرح میدهند یا به طور مستقیم دخالت داشته یا دست کم از سرچشمههای دست اول استفاده کردهاند یا تنها دیدهها و شنیدههای خود را نقل می کنند ، گزارشهای آنها اغلب از آشنایی و نزدیکی مولف به موضوع مورد بحث حکایت دارد. به همین علت، شامل اطلاعات و جزییات قابل توجهی است که به سختی میتوان آنها را از سرچشمههای دیگر استخراج کرد. این جنبه مثبت کتاب های خاطرات از ویژگی منفی این گونه آثار ، یعنی خصلت شخصی و غیر بیطرفانه گزارش ، میکاهد. بر اساس یک سنت کهن ایرانی، که سرچشمه آن به پیش از شکست ساسانیان میرسد، بسیاری از پادشاهان ایران به نوشتن خاطرات خود روی می آوردند. خاطرات بسیاری از این نوع وجود دارد که باید به آنها «خاطرات شهریاران» گفت.
نوشتن خاطرات ، در دوره معاصر، از پیش از مشروطیت تا سالهای اول حکومت پهلوی دوم ، بین بزرگان و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی جامعه رواج پیدا کرده بود و بیگمان میتوان گفت که دراین دوره ایرانیان بیشترین تعداد خاطرات و سفرنامهها را نوشتهاند و این نوشته ها که بیشترشان به صورت کتاب درآمده است، از منابع دست اول تاریخ معاصر ایران است. بزرگان زرتشتی این دوره هم کم و بیش دست به نوشتن خاطرات خود زدهاند. در پایان سلطنت قاجار و نیز در دوره پهلوی اول و دوم، زرتشتیان که از جور و ستم تا اندازهای رها شده بودند و میدیدند که دیگران خاطرات و سفرنامههای خود را می نویسند ، آنها هم دست به این کار زدند ، و گوشههایی از تاریخ اجتماعی و سیاسی زرتشتیان در این دوره را روشن کردند. کتابها و جزوههایی که تا کنون از خاطرات و سفرنامههای زرتشتیان در ایران منتشر شده (و یا دیده شده) از این قرار است:
1) سفرنامه مانکجی به ایران ("اظهار سیاحت ایران" نوشته مانکجی)
2) یادداشتهای ارباب کیخسرو شاهرخ
3) خاطرات اردشیر زارع
4) "یاد کوتاهی از سرگذشتم" از هرمزدیار نوروز همتی
5) خاطرات اردشیر خاضع اله آبادی
6) خاطرات 365 روز جمشید پیشدادی
7) خاطرات موبد اردشیر آذرگشسب
8) خاطرات موبد رستم شهزادی
9) نوشتههای پراکنده و خاطرات سروش لهراسب در کتاب یادنامه او
10) نوشتهها و مقالات گوناگون خاطرات که در مجلههای مختلف زرتشتی و غیرزرتشتی چاپ شده است.
سفرنامه مانکجی به ایران "اظهار سیاحت ایران"/ در سال 1240 خورشیدی
این سفرنامه با نام « اظهار سیاحت ایران» به خط و زبان گجراتی در بمبئی به چاپ رسیده است. این سفرنامه که در واقع گزارش مانکجی به پارسیان هند است، نزدیک به دویست صفحه، یک مقدمه و بیست و دو باب است. این رساله سفرنامه، مانکجی است که مدت ده سال در ایران رفت و آمد داشته و در حدود سال 1240 خورشیدی نوشته شده است.
گروسمان نشینان زرتشتی مانکجی لیمجی هاتریا بهمراه موبد رستم شهزادی
باب اول این "سفرنامه"، خطاب به انجمن زرتشتیان در هندوستان است، که چرا باید به زرتشتیان ایران یاری رسانند.
باب دوم ، درباره صفت مملکت "مینو نشان" ایران است. شرح نعمتهای ایران و سرزمین زیبای ایران است.
باب سوم ، تفصیل خرابی مملکت ایران بعد از خارج شدن از دست پارسیان است. مصیبتهایی که بر این مردم رفته را به شرح باز می نمایاند.
باب چهارم ، آمدن مملکت ایران به دست سلاطین قاجار. در این باب از سلاطین قاجار برای نجات زرتشتیان بسیار قدردانی شده و از آنها به نیکی یاد شده.
باب پنجم ، خطاب به انجمن هندوستان است ، درباره وضعیت و صفات اخلاقی و رفتاری ایرانیان و حکومت ایران.
در باب ششم ، مراتب ظلم و ستم و خفت رسیدن به زرتشتیان ایران از اشرار آمده است. در قسمتی از این باب مینویسد: «....آن هم زیاده از هزار خانواده نمی باشند که آنها نیز در دل خود درد دین و حُبّ وطن را راه داده و در زیر انواع و اقسام جبر و ستم الواط و اشرار مانده­اند....»
باب هفتم ، باز هم درباره زرتشتیان ایران به انجمن زرتشتیان هند است.
باب هشتم ، تفصیل خوراک و پوشاک و مکان گذراندن پارسیان ایران و تفاوت داشتن با گذران پارسیان هندوستان و آداب و رسوم آنان است.
باب نهم و دهم ، تفصیل ورود مانکجی به ایران و مدت اقامت او است.
باب یازدهم ، تحسین و ترتیب درباره اشخاصی که بانی خیر و باعث اسباب آسودگی و فراغت از برای طایفه زرتشتیه هستند مندرج است.
به همین ترتیب بابهای دیگر کتاب ، در امور و مسایل زرتشتیان ایران و ارتباط آنها با پارسیان هند است. در این بابها به طور بسیار مفصل درباره رفتار و موقعیتها و... زرتشتیان ایران سخن به میان آمده است. مختصری از این کتاب با نام «رساله ترجمه اظهار سیاحت ایران/ تالیف مسافر مانک درویش فان» در سال 1863 م. (1242 خورشیدی) در بندر بمبئی به چاپ رسیده است و نسخهای از آن با شماره 228 در کتابخانه اردشیر یگانگی تهران موجود است. این ترجمه مختصر توسط باقر کرمانشاهانی از گجراتی به فارسی درآمده است. گویا اصل کتاب به زبان اصلی (گجراتی) هم در کتابخانه یگانگی موجود می باشد.
برگزیده ای از کتاب "اظهار سیاحت ایران"
در اینجا گوشهای از این کتاب را میآوریم: «... این مسافر حین اقامت در ایران از برای سرپرستی زرتشتیان متوقفین در شهر یزد و کرمان با مخارج و خسارت بسیار و زحمت و مشقت بیشمار و استدعا و تمنا
از طرف اولیای دولت علیه و امنای شریعت مطهره و بزرگان و اعیان یزد و کرمان ، خاطر جمعی و اطمینان حاصل و همگی را در سرپرستی زرتشتیان، معین خود نموده بود. با وجود آن در این مدت با آن همه اهتمامات ، هفت نفر از پارسیان از دست الواط و اشرار به قتل رسیده است و چندین نفر از ضرب قمه و خنجر زخمی گردیده و قریب چهل نفر را درعرض راه برهنه کرده اسباب و اموال آنها را برده­اند. از این گذشته گاهی در خیال قتل این مسافر و بندهزاده هرمزدیار هم افتاده، دایم درصدد فرصت بودهاند. اکنون تصور بفرمایید که بااین همه اهتمامات و صدور احکامات موکده از طرف دولت ابد مدت علیه و امانت و حمایت از جانب اولیای دولت و امنای شریعت که فیالحقیقه این اوقات به هیچ وجه راضی به تعدّی رسیدن به طایفه زرتشتی نیستند، اینطور حرکات از الواط و اشرار به ظهور رسید ، آیا حالت سابق این طایفه بیچاره به چه پایه بوده است». (اظهار سیاحت ایران، ص17)
"یادداشتهای ارباب کیخسرو شاهرخ"/ پس از مانکجی ، بزرگترین شخصیت تاریخ معاصر زرتشتیان
ارباب کیخسرو شاهرخ را پس از مانکجی لیمجی هاتریا میتوان بزرگترین شخصیت تاریخ معاصر زرتشتیان دانست. بسیاری از اصلاحات، اخذ امتیازات قانونی و پیشرفتهای دوران معاصر زرتشتیان به همت و تلاش او صورت گرفته و او را علاوه بر اینکه به عنوان یک شخصیت مهم و اثرگزار زرتشتی میشناسیم ، به خاطر فعالیت های سیاسی او میتوانیم از او به عنوان یک چهره برجسته و مهم سیاسی معاصر ایران نیز یاد کرد.
زنده یاد ارباب کیخسرو شاهرخ
یکی از آثار مهم تاریخی بازمانده از ارباب کیخسرو شاهرخ کتاب ارزشمند "یادداشتهای ارباب کیخسرو شاهرخ" است. این خاطرات را ارباب کیخسرو در سال 1317 خورشیدی در آلمان نوشته است و تاکنون دو چاپ از آن شده است: چاپ اول در سال 1355 خ. با شرح و تفصیل فراوان، به کوشش دکتر جهانگیر اشیدری. چاپ دوم با عنوان "خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ" به کوشش شاهرخ شاهرخ و راشنا رایتر و ترجمه غلامحسین میرزا صالح از انتشارات مازیار تهران.
به راستی می توان گفت که این کتاب ، تنها اثری است که به طور مستقل ، بخشی از تاریخ معاصر زرتشتیان را به تصویر میکشد. منابع تاریخ معاصر زرتشتیان بسیار اندک و پراکنده است و این کتاب در واقع بسیاری از این کمبودها را میپوشاند.
آرامگاه ارباب کیخسرو شاهرخ در گورستان "قصر فیروز" تهران/ نگاره از سایت همازور
کیخسرو شاهرخ ، عاشق ایران ، آیین زرتشتی ، زرتشتیان و ایرانیان بود
برای نمونه به گوشهای از کتاب خاطرات او اشاره میشود: «من کوشش داشتم با اندیشه و گفتار و کردار نیک خدمت نمایم و کوشش کردنم، تحمیل به دولت نبوده و در زمان بی صاحبی کشور (زمان قاجار) که هر کسی می توانست برای خود امتیازی تحصیل نماید ، من نکردم. هر کس اراده کرد با خارجیها ساخت و استفاده نمود ولی من اینکار را نکردم و از آن تنفر داشتم و عداوت (دشمنی) خارجیها را از صمیم قلب تحمیل نمودم....بطوریکه هنوز که هنوز است (منظور سال 1317 خ.، سال نوشتن خاطرات است) انگلیسی ها با من خوب نیستند. هر ماموریتی که از طرف اعلیحضرت (رضا شاه) یا دولت داده شده، بدون گرفتن هیچ گونه حقی انجام داده و حتی از جیب خود متضرر شده­ام و...»
در پایان یادداشتها مینویسد: «امروز چهارشنبه ششم ژوییه 1938 م. برابر پانزدهم تیرماه 1317 خ. است. من در اتاقم در شهر بادن بادن واقع در جنوب آلمان نشستهام. حالم خوش نیست و تا حدی احساس فلاکت میکنم. حالتی که میترسم روی سلامت جسمی و آرامش فکریام اثر بگذارد. نمیدانم تا کی میخواهم زنده بمانم... با دلی غمناک این خاطرات را مینویسم. از میان همه وقایع اتفاقیه چیزی به جز قرض برایم نمانده است. بیش از هر چیز نگران آسایش همسر و فرزندانم هستم....»
دو سال پس از نوشتن یادداشتها، ارباب کیخسرو شاهرخ پس از 66 سال زندگی درخشان و پُرافتخار، در سه شنبه شب 11 تیرماه 1319 خورشیدی به شرحی که در گفتارها آمده ، به شهادت میرسد.
خاطرات اردشیر زارع
اردشیر زارع از مردان با نفوذ و بسیار کاری و فعال و از چهرههای سرشناس زرتشتیان دوره قاجارها و سالهای نخستین پهلوی است. اردشیر زارع از مدیران و مهندسین برجسته جامعه زرتشتی و از یاران ارباب جمشید (جمشیدیان) و از همراهان ارباب کیخسرو شاهرخ بود. شاید اگر اردشیر زارع نبود، این ارباب ها در دوران خود به آن منزلت و جایگاه نمیرسیدند. بسیاری از زمینها و باغهای ارباب جمشید زیر نظر او سرپرستی و نگهداری میشد.
کتاب خاطرات او که به صورت تایپی و در نسخههای ویژه در کتابخانه یگانگی نگهداری میشود، در شش مجلد و حدود هشتصد صفحه است. این کتاب مفصل ترین کتاب خاطراتی است که تا کنون فردی زرتشتی نوشته است. اردشیر زارع در صفحات نخستین کتاب خاطراتش می­نویسد: «... برای چه؟ برای اینکه روز 21 فروردین و سال 1243 یزدگردی برابر سال 1253 شمسی ... وقتی بود که من بدبخت و رنجبر و من بد طالع زحمتکش ... پا به عرصه وجود گذاشتم...».
او که در سالهای جوانی برای تحصیل به هند میرود، با دستی پر از دانش و تجربه به همراه کیخسرو جی به ایران باز می گردد ، و سبب آبادانی های بسیار برای میهن خویش می شود و به جامعه زرتشتیان بسیار یاری میرساند. آبادانی قسمت جمشید آباد و جلالیه در شمال دانشگاه تهران از کارهای با ارزش مهندس اردشیر زارع است. او مورد اطمینان و در بسیاری از موارد مورد مشورت دستگاه های دولتی بود
و به همین سبب بسیاری از کارهای مهم اجرایی را برعهده او قرار می دادند. کتاب مفصل و خواندنی خاطرات او ، بسیاری از زمینههای تاریخی و زندگی اجتماعی آن روز زرتشتیان را روشن میسازد.
"یاد کوتاهی از سرگذشتم" از هرمزدیار نوروز/ مشهور به "تلفنچی"
کتاب «یاد کوتاهی از سرگذشتم»، نوشته هرمزدیار نوروز(همتی)، آن طور که در صفحه پایانی (ص192) آن آمده، در آبانماه 1358 خ. به چاپ رسیده است. این نوشته که به صورت تایپی است و به تعداد محدود تکثیر شده است، خاطرات هرمزدیار همتی است. او که مشهور به تلفنچی بود ، در سال 1268 خ.، در کرمان به دنیا آمد. هرمزدیار نوروز در نسب نامه خود مینویسد: «... هرمزدیار همتی فرزند شادروان نوروز پسر خداداد مشهور به اجاقی فرزند اسفندیار باشنده کرمان، مادرم شادروان صنم، دختر شادروان مهراب جهانبخش قزوینی (چون پدران آنها در قزوین ساکن بودهاند، در دوران پادشاهی سلسلهای که مخالف با زرتشتیان بودهاند در آن ناحیه کشته میشدند، به ناچار به کرمان که امنتر بوده است، فرار کردهاند)...»
خاطرات نوشته شده در این کتابچه که درس های بسیار تاریخی دارد، از کودکی هرمزدیار شروع میشود و تا نزدیکیهای پایان عمر او ادامه پیدا میکند. در این خاطرات چون جزییات تمام کارهای انجام شده در مدرسه و خانه و... آمده، بسیاری از تاریکیهای تاریخ اجتماعی زرتشتیان در آن زمان روشن میشود.
هرمزدیار، پس از آنکه به یزد رفته، کارمند تجارتخانه ارباب جمشید میشود و پس از چندی به سرپرستی شعبه تجارتخانه جمشیدیان در قم می رسد. پس از ورشکست شدن ارباب جمشید جمشیدیان، هرمزدیار به تهران و سپس به یزد و رفسنجان میرود و سالها رییس مراکز تلفنی این قسمتها بوده و کابلهای تلفنی بین یزد و کرمان و رفسنجان زیر نظر او نصب شده است. هرمزدیار نوروز (همتی) ، از بزرگان جامعه زرتشتی بوده و خاطراتش بسیار ارزشمند و روشن کننده گوشههایی از تاریخ معاصر زرتشتیان است.
خاطرات اردشیر خاضع اله آبادی
کتاب کوچکی است که به کوشش رشید شهمردان در حیدرآباد هند، در سال 1363 خ. منتشر شده است، مینویسد: « برگهای این دفتر مشتمل بر خاطرات گوناگونی است که طی هفتاد سال گذشته برای نویسنده پیش آمده است که نه مردی دانشمند است و نه سیاستمدار...». و در جای دیگری مینویسد: «نگارنده در خانواده کشاورزی متوسط در الهآباد رستاق یزد در سال 1280 خ. چشم به جهان گشودم...»، اردشیر پور خدارحم پور مرزبان ، با تخلص شعری «خاضع» در حدود سال 1280 خ. در روستای اله آباد رستاق در نزدیکی شهر یزد زاده شد. پس از پایان تحصیلات ابتدایی در دبستان گودرزی ، به کار کشاورزی پرداخت. او چون طبعی روان داشت استاد بمان آموزگار دبستان ، او را به سرودن شعر تشویق کرد و تخلص«خاضع» به او داد. اردشیر «خاضع» در سال 1306 خورشیدی برای نخستین بار به هندوستان رفت و در بمبئی به کار مشغول شد و جلد اول دیوان خود را در همان شهر چاپ و منتشر ساخت . اردشیر خاضع در سال 1310 خورشیدی کتابفروشی و "انتشارات خاضع" را در شهر بمبئی هند بنیاد نهاد و به انتشار و پخش کتابها و نشریه های فارسی زبان در هند پرداخت و نمایندگی بسیاری ازمجله های فارسی در هند را برعهده گرفت. او در شناساندن فرهنگ و ادب ایران به مردم هند کوششی به سزا کرد و چندین کتاب دینی ، ادبی و... را به فارسی در آنجا منتشر ساخت. اردشیر خاضع در سال 1314 خورشیدی ساختمان "دبستان دخترانه" ای را پایه ریزی کرد و برای ساخت آن و تهیه هزینه آموزگار آن به جمع آوری خیرات پرداخت، ولی چون کافی نبود از اینرو به پیش روانشاد «شاهپور فریدون اله آبادی» ساکن کلکته هند رفت و شاهپور تمام مخارج دبستان را به عهده گرفت و دبستان دخترانه در سال 1316 خورشیدی آماده پذیرش نوآموزان شد. از اردشیر خاضع آثار زیادی به یادگار مانده :
- دیوان خاضع که با مقدمه دکتر فرهاد آبادانی در هند منتشرشد
- یزدگرد نامه منظوم
- رباعیات خاضع
- تاریخچه اله آباد رستاق
- اشک مادر و نامه گذشتگان
- تذکره سخنوران یزد که با پیشگفتار استاد سعید نفیسی و دیباچه دکتر محمد دبیر سیاقی در بمبئی هند به چاپ رسیده است.
"خاطرات 356 روز" جمشید پیشدادی
جمشید پیشدادی که از پیشکسوتان فرهنگی جامعه زرتشتی است ، در حدود سی و چند سال معاون دبیرستان "فیروز بهرام" بوده و در این مدت جمشید پیشدادی با نوشتن کتاب های دین آموز برای کودکان ، سرودن سرودها و انتشار کتابهای شعر برای کودکان به زبان فارسی و زبان دُری زرتشتی وکتابهایی در زمینه تاریخ و فرهنگ زرتشتی، از سرشناسان و ناموران جامعه زرتشتی بشمار میآید.
جمشید پیشدادی فرزند رستم، زاده 1302 خورشیدی. تا دیپلم را در یزد گذراند، سپس در مراکز آموزشی یزد به کار مشغول می شود و پس از چندی به تهران میآید و در سازمانهای جوانان زرتشتی و فعالیت در انتشار مجله "اندیشه ما"، به کارهای فرهنگی ادامه میدهد.
کتاب «خاطرات 365 روز یا پارهای از سنتهای زرتشتیان در سده گذشته»، از منابع با ارزش تاریخ اجتماعی زرتشتیان است. این کتاب در آمریکا چاپ شده و تنها تعداد کمی از آن بین زرتشتیان ایران پخش شده است. او در پیش گفتار کتاب مینویسد: «سرچشمه و پایه این کتاب از شنیدهها و مشاهدات نویسنده میباشد. زمان آن روزگار خُردی و کودکی دور و بر سال 1302 شمسی قرار داده شده است....»
شرح بسیار مفصل چگونگی زندگی و آداب و رسوم زرتشتیان در کوچههای شهر یزد ، و در محلههای زرتشتی نشین، قسمت عمده کتاب را تشکیل میدهد. جمشید پیشدادی مینویسد: «...جماعت ما و کوی ما با غیر زرتشتی بنا بر نیاز و یا به سبب همسایگی و یا داد و ستد درگیر بود. بیشترین درگیری ها هم دوستانه و برادرانه بود، ولی این مانع تعصب خشک و گاهی خشن و ناراحت کننده برخی مسلمانان نسبت به زرتشتیان نبود و چه بسا افراد زرتشتی که جان خود را بر سر این دین نمایی و جهد دینی مسلمانان از دست دادند و چه بسا خانوادهها که به علت نادانی اینگونه نابخردان از شهر و ده خود فراری و به شهر یا ده دیگر پناه میبردند...»
خاطرات موبد اردشیر آذرگُشسب
از موبد اردشیر آذرگشسب دفترچه سرگذشت و خاطراتی باقی مانده که شایسته است به نحو مناسبی به چاپ برسد. او در این دفترچه به سرگذشت خود و خانوادهاش میپردازد و چگونگی سفر به هند و تحصیل موبدی در آن جا را شرح میدهد.
او که فرزند دستور نامدار بوده، در یزد به دنیا آمده و در مدرسه کیخسروی به تحصیل موبدی می پردازد. موبد اردشیر آذرگَشسب در صفحه
9 از دست نویس خاطراتش می نویسد: « ... اینجانب در روز رام ایزد و بهمن ماه 1274 یزدگردی (1284 خورشیدی) از مادر متولد شدم و در چهار سالگی به پُلگذاری عمویم روانشاد موبد هرمزدیار موبد خدابخش در آمدم و از آن تاریخ بنام اردشیر موبد هرمزدیار نامیده شدم. ولی مثل ایام پیش از آن بازهم در منزل پدر اصلی خود دستور نامدار و نزد مادرم خرمن دستور تیرانداز و برادرانم زندگی میکردم و ممس شیرین(شیرین دستور نامدار) هم در این خانه نزد ما به سر میبرد و به من خیلی مهر میورزید و مرا پهلوی خود میخواباند.»
این "دفترچه خاطرات" موبد اردشیر آذر گُشسب از نظر تاریخی اهمییت بسیاری دارد، زیرا روابط خانوادگی و آموزشی و باورهای موبدان (زرتشتی) را در آن دوران روشن میسازد.
موبد رستم شهزادی(و درعکس بالایی بهمراه مانکجی لیمجی هاتریا)
خاطرات موبد موبدان رستم شهزادی
موبد رستم شهزادی در روز سوم ماه فروردین سال 1291 خورشیدی در یزد (کوی موبدان) زاده شد. او فرزند بزرگ خانواده بود . نام پدرشان : موبد دین یار و نام مادرشان: سلطان موبد خداداد. رستم شهزادی در آموزشگاه عالی ویژه موبد زادگان در هندوستان دوره موبدی را به پایان رساندند. دروس دینی در این آموزشگاه به 2 دوره و سه سال نخست ویژه موبدان اوستا خوان و چهار سال بعدی برای رسیدن به پایه موبد دانشمند، تقسیم میشد که موبد رستم شهزادی، پس از به پایان رسانیدن دوره 7 ساله آن در "آتش ورهرام بمبئی" به مقام «موبد دانشمند» نایل شد و علاوه بر دیپلم عالی، «مدال خوش اخلاقی موبدان» را نیز دریافت کرد.
مقامهای علمی موبد موبدان رستم شهزادی
- پایان دوره 7 ساله موبدی : سال 1314 خورشیدی
- تحصیل در دانشکده حقوق دانشگاه تهران:
- فارغ التحصیل حقوق قضایی از دانشگاه تهران با درجه لیسانس و با پایه ممتاز ، عنوان پایان نامه ایشان: «قانون مدنی زرتشتیان در زمان ساسانیان» پایان دوره تحصیلی شان: سال 1325خورشیدی
- آغاز کار موبدی در شهر یزد با برگزاری برنامه های سخنرانی و گفتگو در گهنبارخانه و دهات مختلف یزد
سرانجام در روز 23 اسفند ماه 1378 خورشیدی و 1368 یزدگردی
موبد موبدان رستم شهزادی در سن هشتاد و هفت سالگی در گذشت.
از موبد بزرگ زرتشتیان ، موبد رستم شهزادی نیز دفترچه خاطراتی باقی مانده است. به گفته دختر ایشان مهرانگیز شهزادی، این "سرگذشت نامه" بسیار خواندنی است و میتواند آگاهیهای زیادی درباره تاریخ معاصر زرتشتیان در اختیار خواننده قرار دهد. شایسته است این دفتر به مانند سخنرانیهای موبد، به کوشش دخترشان به چاپ برسد.
خاطرات سروش لهراسب / کتاب "یاد نامه او"
میرزا سروش لهراسب فرزند تیرانداز مهربان و گوهر خداداد زارع در سال 1283 خ. در تهران زاده شد. تحصیلات ابتداییاش را در مدرسه زرتشتیان و دارالفنون و کالج البرز گذرانید و از سال 1203 خورشیدی از سوی ارباب کیخسرو به مدیریت مدرسه "دین یاری" یزد منصوب شد. در سال 1306 خ. به درخواست «انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی» به سرپرستی موسسات مارکار و مدارس تابع آن رسید و خدمات بسیار ارزشمندی به موسسات فرهنگی یزد از ساختن مدارس و تعمیر و راهاندازی آنها انجام داد. وی مردی مدیر و مدبر و در تمام شهر یزد مورد احترام بود. در دورههای زیادی عضویت انجمن زرتشتیان یزد را به عهده داشت.
سروش لهراسب در 25 اردیبهشت ماه 1375 خورشیدی در تهران در گذشت.
از میرزا سروش نوشتهها و بویژه خاطرات بسیاری از زندگی خودش و نیزاز بزرگان زرتشتی در "مجله هوخت" به چاپ رسیده است. بسیاری ازاین خاطرات درکتاب یادنامه او که در آمریکا منتشر شده، و توسط جمشید پیشدادی گردآمده، آورده شده است. گویا دستنویس خاطرات او هنوز در کتابخانه مدرسه مارکار در یزد باید موجود باشد، که از سندهای بسیار مهم تاریخ معاصر زرتشتیان است.
نوشتهها و مقالات گوناگون خاطرات در مجلههای مختلف زرتشتی و غیر زرتشتی
ماهنامه هوخت در مدت طولانی مرتب خود خاطرات بسیاری از بزرگان و فرهیختگان جامعه زرتشتی را به چاپ رساند ، که همگی جزء سندهای با ارزش تاریخی زرتشتیان است. باید از دوره های مجله هوخت در کتابخانهها به خوبی نگهداری کرد و وظیفه دینی و ملی است که مقالات مهم دینی و تاریخی آن را بازنویسی و منتشر کرد. نشریههای دیگر زرتشتی نیز به نوبه خود، از اینگونه اسناد تاریخی در بر دارند، و مراقبت و پاسداری از آنها اهمیت دارد.
(از: بوذرجمهر پرخیده و سایت آتشکده ایران)
عقدا :نام آن ده گبران بوده و روستای قدیمی روزگار باستان است .
خرابه آتشکده چندی در اطراف آن موجود است و چون بین زرتشتیان و جدید الاسلامها همیشه دعوا و جدال بوده خواجه نصیرالدین طوسی وزیر سلجوقیان بزور نیزه بگفته پیران قدیم بقیه زرتشتیان را مسلمان می سازد و در یک روز بین دختران زرتشتی و پسران مسلمان و بالعکس عقد ازدواج همگانی بعمل میاید لذا از آن روز عقدا نامیده میشود و نام ده گبران متروک می گردد.
سر چشمه:پرستشگاه زرتشتیان-موبد رشید شهمردان-هشتمین نشریه سازمان جوانان زرتشتی بمبئی-بمبئی 1336 یزدگردی
عقدا یکی از بزرگترین و قدیمی ترین روستاهای بخش مرکزی اردکان است که 48 کیلومتری اردکان و در مسیر راه تهران ـ بندرعباس قرار گرفته و تا قبل از احداث راه جدید، جاده از وسط روستای عقدا عبور می کرد به طوری که چاپارخانه و کاروانسرای قدیمی آن در کنار جاده قرار داشته ولی اکنون جاده از سه کیلومتری شمال این روستا می گذرد و موقعیت جغرافیائی آن عبارت است از 53 درجه و 48 دقیقه طول و 32 درجه و 37 دقیقه عرض جغرافیائی و ارتفاع آن از سطح دریا 1160 متر می باشد و اوقات شرعی آن سه دقیقه بعد از اوقات شرعی یزد می باشد و در سال 1365 دارای 2125 نفر جمعیت بوده که در 447 خانوار متمرکز بوده اند. عقدا تنها روستای بزرگ بخش مرکزی اردکان است که دارای نمایندگی آموزش و پرورش، دهداری، بسیح، پاسگاه انتظامی، درمانگاه، دبیرستان و تلفن و دیگر امکانات می باشد و از نظر قدمت تاریخی به طور قطع بنای آن مربوط به قبل از اسلام است و اکثر مورخین بنای عقدا را همزمان با بنای میبد دانسته اند چنانکه نویسنده تاریخ جدید یزد « تألیف 862 هجری » در این مورد می نویسد:
یزدگرد «فرزند بهرام گور» دو سرهنگ همراه داشت: یکی را نام بیدار و دیگری را نام، عقدار. و گویند سه سرهنگ بودند و سوم را نام میبدار و ایشان هر یکی دهی ساختند. بیدار "بیده" بساخت و عقدار "عقدا" بساخت که به "ده گبران" مشهور است و میبدار "میبد" ساخت. و این هر سه ده بر کنار دریای ساوه بود و از ساوه تا همدان تا ده فرسنگی یزد این دریا بود و چند کوه در میان این دریا بود... و از معجزات مولود حضرت پیغمبر آخرالزمان (ص) یکی آن بود که در آن شب این دریا خشک شد.[1]
اورا "یزدگرد اصغر" سه سرهنگ بود: یکی بیدار و دیگری عقدار و ثالث میبدار. بیدار، بیده را احداث نمود و عقدار در بیست فرسخی یزد قناتی جاری کرده، قلعه و دیهی ساخت و آن را به عقدا موسوم نمود و میبدار احداث قصبه میبد نمود. و این سه محل بر کنار دریاچه ساوه واقع گردید.[2]
در کتاب پرستشگاه زردشتیان در مورد عقدا آمده است: « نام آن گبران بوده و روستای قدیمی روزگار باستان است.» خرابه آتشکده چندی در اطراف آن موجود است و چون بین زردشتیان و جدیدالاسلام ها همیشه دعوا و جدال بوده، خواجه نصیرالدین طوسی وزیر سلجوقیان به زور سرنیزه، به گفته پیران قدیم، بقیه زردشتیان را مسلمان می سازد و در یک روز بین دختران زردشتی و پسران مسلمان و بالعکس عقد ازدواج همگانی بعمل می آید. لذا از آن روز عقدا نامیده می شود و نام ده گبران متروک می گردد. اما آیتی در تاریخ یزد در مورد عقدا چنین می نویسد:
عقدا قصبه ای است در ده فرسخی میبد و بیست فرسخی یزد که انارهای ممتاز دارد و هوایش متمایل به گرمی است چندان که یکی چند نخله خرما هم در آنجا هست، کوچه های تنگ و درگاه های کوتاه، و خانه های محقر بحالت قدیم در آنجا هست مگر بعضی خانه ها که تغییر کرده، در بناء عقدا بانی مخصوص سراغ نداریم که قنات و آبادی آن را احداث کرده باشد.[3] زیرا پس از آنکه تعیین کردیم عقدا یا عقدار نامی از سرهنگان یزدگرد آن را احداث نکرده چنین بر می آید که آن آبادی ساخته دست یک عده از زردشتیان می باشد که بالاشتراک احداث کرده اند. چنانکه از نام باستانی آن « ده گبران» هم همین معنی استنباط می شود. اما راجع بر تغییر نام ده گبران به عقدا چنین معقول است که بعد از غلبه و نفوذ اسلام مردم ده گبران بر عقیده خود ابرام ورزیده اند و به جانب اسلام متمایل نمی شوند و با چند تن از مسلمانان که شریک الملک ایشان شده بودند پیوسته نزاع و جدال در میان داشته تا آنکه یکی از مشایخ علمای بزرگ در آن قصبه وارد شده که امروز بنا بر اقوالی می گویند شیخ بهاءالدین عاملی بوده ولی ما را عقیده است که شیخ دادا بوده زیرا شیخ بهائی در تاریخ دیده نشد که از آنجا عبور کرده باشد ولی شیخ دادا چند شب در عقدا اقامت داشته، در هر حال آن شیخ جلیل، زبان به اندرز و تبلیغ گشوده و مردم ده گبران را به دین اسلام متمایل کرد و اختلاف را به ائتلاف مبدل ساخته و وحدت ملی را جاری نمود بقسمی که در اندک زمانی وصلت و پیوند های عدیده بین زردشتیان جدیدالاسلام و مسلمین قدیم صورت بسته و آنقدر در آن چند روز عقد ازدواج واقع شد که آن قصبه عقدا شده و ده گبران متروک گشته.[4]
یاقوت در معجم البلدان (3: 695 و 4: 711) عقدا را بصورت «عقده» به ضم اول آورده است و گفته است: " مدینه فی طرف المفازه قرب یزد من نواحی فارس" در مسالک و ممالک اصطخری (ص 203 و 289) و احسن التقاسیم مقدسی (ص 488) و صوره الارض ابن حوقل در دو مورد (ص 203 و 289) نیز "عقده" ضبط شده است. جکسن در صفحه 455 سفرنامه خود در مورد عقدا چنین می نویسد: « ظهر یک ساعت در عقدا توقف کردیم.» عقدا را یاقوت چنین وصف می کند: «"شهرکی است در کنار بیابان یزد" گویند در تپه های این حوالی زیارتگاهی بنام بانوی فارس معروف به خاتون بانو قرار دارد که به یاد مادر و یا احتمالاً دختر آخرین پادشاهان ساسانی یزدگرد که با مرگ وی حکومت سلسله فرمانروایان زردشتی در ایران به پایان رسیده، ساخته شده است.»
بمانعلی عباسی پیرمردی که در مسجد عقدا مشغول قرائت قرآن بود در مورد وجه تسمیه عقدا گفت: عقدا اول گورآباد بوده و گبرنشین بوده است. خواجه نصیرالدین طوسی آمده و خواسته است که همه را مسلمان نماید. زردشتیان فرار نموده و در نقبی که قبلاً تعبیه نموده بودند، پنهان شدند. خواجه نصیرالدین دستور داده دور تا دور عقدا را حصار بکشند. در حین حصارکشی یکی از زردشتیان از مخفی گاه بیرون آمده و خواجه نصیرالدین در مقابل کار به او مزد زیادی داده، آن زردشتی فردای آن روز چند نفر دیگر را همراه نموده و به کار دیوار کشی پرداختند و چون دیوار دور عقدا تمام شد؛ خواجه دستور داد هر کسی مسلمان شد، آزاد است و هر کس مسلمان نشد، او را بکشند. بدین ترتیب عده زیادی مسلمان شدند و چند نفر باقیمانده را کشتند و در یک شب چهل عقد بین کسانیکه مسلمان شده بودند، جاری شد و بدین جهت آن را عقدگاه نامیدند.[5]
جکسن که در روز پنج شنبه 14 ماه مه 1903 از عقدا عبور کرده در قسمت دیگری از خاطراتش می نویسد:
ساعت 7:5 صبح روز پنج شنبه به چفته رسیدم و ساعت 7:30 چفته را ترک کردم، اسبها بد بودند و پیشروی به کندی صورت می گرفت. ساعت 10:15 به عقدا رسیدم و ساعت 11:30 عقدا را ترک کردم. پس از گذشتن از سرابهای مکرر بعدازظهر نزدیک به یک ساعت در ساختمان شرکت تلگراف ایران توقف کردم. راه اکثراً از دشت قهوه ای رنگ می گذرد. ساعت 6:10 بعدازظهر به نه گنبد رسیدم و در بعدازظهر آن روز ساعتی چند در چادر موقتی چند تن از کارمندان اروپایی تلگرافخانه در چند کیلومتری جنوب نه گنبد استراحت کردم و فنجان چای گرم نوشیدم.[6]
در جامع جعفری، صفحه 584، نیز در مورد عقدا چنین آمده است:
محمد ولی میرزا، حاج سیدمحمد تفرشی که معدود از سلک غلام پیشخدمتان سرکاری بود بعد از عزل میرزا مهدی مازندرانی از نیابت عقدا و استیجار وجوه دزدبگیری نه گنبد به جای او نصب و بعد از چند سال که وی معزول گشت مجدداً میرزا مهدی به نیابت آنجا منصوب شد و همچنین در جامع مفیدی آمده است، سید رکن الدین و محمودشاه فرزند شیخ تقی الدین دادا محمد در عقدا خانقاهائی ساختند و املاک و رقبات بر آن وقف نمودند تا جهت اطعام فقرا و مساکین مصرف گردد.[7]
[1]. تاریخ جدید یزد، ص 32.
[2]. جامع مفیدی، ج 3، ص 721.
[3]. آیتی در رد قول مورخانی که بانی عقدا را یکی از سرهنگان یزدگرد می دانند، می گوید: نگارنده را عقیده ایست که کلمه عقدا عربی است و آن را نامی مانند میبد و بیده دانستن و اسم سرهنگ یزدگرد شناختن مخصوصاً با قول دیگری که در خصوص عقدا است و به صحت نزدیکتر است تزلزل آن قول ثابت است و چون در اسامی بانیان خدشه پدید شد در تاریخ بنا تزلزل دیده می شود. (تاریخ یزد، ص 41)
[4]. تاریخ یزد، آیتی، ص 48.
[5]. بمانعلی عباسی این اظهارات را در شهریور 1360 برای مؤلف بیان نموده است.
[6]. سفرنامه جکسن، ص 456-467.
[7]. جامع مفیدی، ج 3، ص 557-558
منبع :http://www.havadaar.com
|
|
تعداد قابل توجهى از مردم استان یزد همچنان پیرو دین زردشت هستند و به همین خاطر نیز اماکن و بناهاى متعددى در نقاط مختلف استان وجود دارد که محل زیارت و مورد احترام زردشتیان است. | |
زردشتیان یزد در محله‌هاى کسنویه، خرمشاه، تل، موبدان، خلف خانعلى، اهرستان، نرسى‌آباد (نصرآباد)، مریم‌آباد، خیرآباد و کوچهٔ بیوک ساکن‌اند. بیشتر زردتشتیان تفت نیز در محله‌هاى بابا خندان، گلستان و آبادى‌هاى چم، زین‌آباد سکونت دارند و زردشتیان اردکان در محلهٔ شریف‌آباد، ‌ زردشتیان میبد در آبادى‌هاى حسن‌آباد و مزرعه کلانتر و نیز در اللّه‌آباد رستاق زندگى مى‌‌کنند که از گروه‌هاى مهاجر ترک، کرد، لر و فارس تشکیل مى‌شوند. | |
از معروف‌ترین بناهاى زردشتیان، آتشکدهٔ یزد است که گفته مى‌شود قدمت آتش آن به ۱۵۰۰ سال مى‌رسد. گرچه قدمت عمارت آن زیاد نیست و به دوران پهلوى اول مربوط مى‌شود. | |
از دیگر زیارتگاه‌هاى مهم زردشتیان پیرسبز و چکچکو است که در دامنه کوهى نزدیک اردکان واقع شده است. به قرار معلوم، قدمت آن‌ها به صدر اسلام مى‌رسد. | |
از زیارتگاه‌‌هاى دیگر زردشتیان درب مهر است که این نوع زیارتگاه در هر محلهٔ زردشتى‌نشین یافت مى‌شود. این مکان محل اجتماع ریش‌سفیدان و رفع مشکلات مردم است. درب کهن، درب مهرنوش و درب مهر دستوران از نمونه‌هاى موجود در یزد است. | |
پیرانگاه نیز از دیگر زیارتگاه‌هاى زردشتیان است که تعداد زیادى از آن‌ها در استان یزد وجود دارد. از معروف‌ترین آن‌‌ها مى‌توان به پیرانگاه سروچم، پیرشاه و ورهرام ایزد در خرمشاه، پیر مهرایزد در آبشاهى، پیرنارستانه نزدیک در بید، پیربانو در روستاى زرجوى عقدا و پیرنارکى در جنوب یزد اشاره کرد. | |
گاهَنْبارخانه که در گویش عامیانه به آن «گنبار خونه» گفته مى‌شود، محلى است براى برگزارى مراسم داد و دَهشْ و خیرات که نوعى وقف به حساب مى‌آید. گاهنبارخانهٔ موبدان در کوچهٔ دبستان دینیارى یکى از معروف‌ترین آن‌هاست. |
یانش وران مانتره (جویندگان راه راستی) :
در اواخر دوره ی ساسانیان ، شیرازه ی سلطنت به علت اختلافات داخلی و اقدامات ظالمانه شیرویه از یک طرف و در فشار قرار گرفتن طبقه ی زیر دست وناراضی شدن مردم از طرف دیگر در حال از هم پاشیدن بود .از آنجا که نسل ذکور ساسانی از بین برده شده بود و تنها یزدگرد سوم به نام (( خسرو )) و به شکل ناشناس در استخر زندگی می کرد لذا با راهنمایی موبد موبدان و سران لشکری و کشوری به مدائن آورده شد و او را به عنوان شاهنشاه به تخت نشاندند.
یزدگرد در مدت 20 سال سلطنت خود ، چندان موفق به اصلاح امور کشوری که در اثر جنگهای پی در پی با خارجیان ، خزانه اش تهی و مردمانش خسته شده بودند ، نشد . از طرفی قدرت طلبیهای اطرافیان حکومت ، اعمال تبعیض و بروز محرومیتها که عامل آن مسئولین حکومتی بودند موجودیت و استقلال کشور را به خطر می انداخت.مردم نیز روز به روز ناراضی و سرکش می شدند. سپاهیان روحیه ی خود را از دست داده بودند و با یکی دو شکست از خارجیان کاملا سرخورده شدند و شهرهای ایران یکی پس از دیگری سقوط نمود و اندک دلیر و از جان گذشتگانی هم که مقاومت می کردند کاری از پیش نبرده و نتوانستند آب رفته را به جوی بازگردانند و سرانجام با کشته شدن یزدگرد سوم به دست آسیابانی طماع ، حکومت ساسانیان و به عبارتی فرمانروایی زرتشتیان بر این مرز و بوم به پایان رسید و شوربختانه ایران به دست اعراب فتح شد.
قبل از فروریختن حکومت ساسانیان ، یزدگرد برای حفظ جان خانواده خود نقطه ای متروک و کویری که آن روز جلب توجه نمی کرد و امروز یزد نام دارد (این نام از نام یزدگرد به جا مانده است) جایگاهی تهیه و خانواده خود را که عبارت از دو پسر (هرمزان و اردشیر) و پنج دختر ( نیک بانو ، ناز بانو ، پارس بانو ، مهربانو ، شهربانو ) و همسرش کتایون و مروارید نامی ( هریش به چم خدمه است ) در آن مسقر نمود. پس از سقوط حکومت ساسانیان خانواده یزدگرد برای دور ماندن از امواج حوادث ترک دربار و دیار نموده و هر یک به گوشه ای و خلوتگاهی پناه بردند و دست نیاز و درگاه پروردگار بخشنده بردند و از آستانش طلب رحمت و استعانت نمودند و خدای یاری دهنده درماندگان ، استغاثه آنها را پذیرفت و دریچه رحمت خویش را به رویشان گشود و سعادت جاودانه را بهره آنها ساخت.
کتایون و اردشیر به کوهی که هم اکنون نارستانه میخواننش پناه برده و غایب گردید.
پارس بانو و مهربانو به طرف غرب یزد متواری شدند . مهربانو به سمت عقدا رفت و به خاطر گرسنگی و تشنگی در عقدا فوت نمود و وی را در گوشه ی باغی دفن نمودند و هنوز هم در آن محل شمعی روشن می شود و به نام باغ مهر یا مزرعه ((مهر)) شناسه است و داستان مهر بانو زبانزد مردم آن دیار است.
پارس بانو (خاتون بانو) در کوهی که هم اکنون به نام زیارتگاه پارس بانو شناسه است غایب گردید.
نیک بانو به اتفاق مروارید که کنیز بوده در بیابان از هم جدا شده ، نیک بانو به سمت شرق یزد رفت و در 37 کیلومتری ارکان به کوهی رسید و از خدا نالید و به امر حق در آن کوه غایب گردید و امروز به پیر سبز (چکچکو) شناسه است که مشهورترین زیارتگاه زرتشتیان است و هر ساله زرتشتیان از روز اشتاد و خورداد ماه ( 24 خورداد ) تا روز انارام و خورداد ماه ( 28 خورداد ) از سراسر دنیا گرد هم می آیند و به راز و نیاز با معبود خویش می پردازند.
مروارید نیز به سمت شمال در 17 کیلومتری اردکان در کوهی غایب و زیارتگاهی به نام (( پیر هریشت )) برای وی شناسه است.
هرمران و شهربانو نیز بی شرمانه و به فجاعت اسیر شده و به عربستان برده شدند و هرمزان برده و شهربانو کنیز افرادی شدند که اصالتا سوسمارخور و بیابانگرد بوده اند!!!!!!!!!!!!!!!!!!
در ارتباط با سایر سایر مکانهای متبرکه زرتشتیان در اطراف یزد :
در کوهسارهای اطراف و حوالی یزد چندین زیارتگاه موجود است که وابسته به پارسیان یا زرتشتیان می باشد . حتا در دیه های زرتشتی نشین هم زیارتگاههای کوچکی هست به نام پیر که در روزهای مبارک در آنجا شمع و چراغ می افروزند.( کاری که امروزه مسلمانهای ایران بدون دقت به پیشینه آن فقط تقلید میکنند به علت تقدس نور نزد زرتشتیان از آنان به جای مانده است ) و سورک و سیر وسداب درست می کنند و به نذر و نیاز می پردازند.
در شریف آباد چندین پیران و جایگاه متبرک موجود است که ویژه زرتشتیان می باشد و مردم در آنجا چراغ می افروزند و نیاز به جا می آورند . از آنهاست پیر شاه اشتاد ایزد و پیر شاه تشتر ایزد .
ناز بانو ( نارکی ) به سمت جنوب یزد متواری شد و در کوه تجنگ غایب گردید که هم اکنون آن محل به نارکی شناسه است.
هر زیارتگاه در زمان فرا رسیدن روز زیارتش بطور کامل شناسه خواهند شد...
چک‌چک
دورنمایی شبانه از چک چک یا زیارتگاه پیر سبز
چک چک
چک چک یا زیارتگاه پیر سبز ، یکی از مهمترین زیارتگاه های زرتشتیان جهان است که در 43 کیلومتری شرق اردکان در استان یزد واقع شده است. زرتشتیان در استان یزد زیارتگاه های متعددی دارند و نزد ایشان ارزش آن ها با هم برابری می کند اما به دلیل موقعیت جغرافیایی و شکل منطقه، زیارتگاه چک چک از معروفیت بیشتری برخوردار بوده و هرساله از ۲۴ خرداد به مدت چهار روز میزبان هزاران نفر از مردم کشورمان و سایر نقاط جهان است.
هر سال جشن مهرگان در این زیارتگاه جشن برگزار می‌شود و زرتشتیان بسیاری در این مکان گرد هم می‌آیند.
برای ورود به زیارتگاه، به نشانه احترام، باید کفش ها را از پا درآورد و کلاه بر سر نهاد. قبل از ورود به زیارتگاه تابلوهایی وجود دارد که نشان می دهد برای ورود به زیارتگاه باید پاک بود، همانطور که در دین اسلام نیز ورود بانوانی که دارای شرایط خاص هستند به مساجد ممنوع است، در این مکان نیز نکات فوق باید رعایت گردد. در داخل زیارتگاه که به شکل دهانه غار است تنه درخت چنار کهنسالی وجود دارد. کف زیارتگاه با سنگ مرمر پوشیده شده و از بخشی از سقف قطرات آب چکه چکه بر زمین می ریزد و احتمال نام گذاری این محل نیز شاید از همین رو باشد. چند شعله شمع بطور دائم در زیارتگاه روشن است و محلی برای سوزاندن عود یا چوب مقدس وجود دارد. همانند بسیاری از زیارتگاه های سایر ادیان، تصاویری از بزرگان دین زرتشتی زینت بخش محوطه کوچک زیارتگاه است. سقف زیارتگاه سنگی است. در کف محوطه ظرف هایی برای جمع آوری آب گذاشته اند که بخشی از آن جهت تبرک به زائرین اهدا می شود و بخشی دیگر نیز به مصرف خوراکی می رسد. همه ساله در 27 خرداد ماه زرتشتیان از سراسر جهان در این مکان گرد هم می آیند و به دعا و نیایش می پردازند. هرچند که در میان عموم شهرت یافته که این مراسم حج زرتشتیان است اما به واقعیت نزدیک نیست. در مجموعه چک چک ساختمان های متعددی مشاهده می گردد. از آنجا که مجموعه چک چک با شهر اردکان فاصله زیادی دارد، این ساختمان ها جهت اسکان و پذیرایی از زائران ساخته و استفاده می شوند. ساخت و نگهداری مجموعه چک چک توسط زرتشتیان داخل و خارج از کشور تامین گردیده و می گردد.
موقعیت جغرافیایی:
استان یزد، شهرستان اردکان، ” 2 5 ‘ 20 ْ32 شمالی و ” 31 ‘ 24 ْ54 شرقی. ارتفاع از سطح دریا 1730 متر.
نحوه دسترسی:
شهر اردکان 110 کیلومتر با نائین و 55 کیلومتر با یزد فاصله دارد. چک چک در 43 کیلومتری شرق اردکان واقع شده و جاده آن دوطرفه با آسفالت قابل قبول است. درصورتیکه وسیله نقلیه شخصی ندارید می توانید از یزد، میبد یا اردکان خودرو کرایه تهیه نمایید. برای رسیدن به زیارتگاه، لازم است از پله های متعدد و سربالایی با شیب زیاد بالا رفت، لذا صعود و متعاقباً بازگشت از زیارتگاه برای بیماران قلبی عروقی، سالمندان و بیماران با آرتروز پیشرفته زانو مناسب نمی باشد.
امکانات رفاهی:
* از اردکان تا چک چک هیچگونه امکانات رفاهی وجود ندارد.
* نزدیکترین پمپ بنزین در فاصله 43 کیلومتری است.
* در زیارتگاه چک چک فروشگاه یا رستوران موجود نیست.
* سرویس بهداشتی نسبتاً قابل قبول است. توالت فرنگی جهت بیماران و بازدیدکنندگان خارجی وجود ندارد.
* آب آشامیدنی موجود است اما ترجیحاً آب بهداشتی با خود همراه داشته باشید.
* آنتن دهی تلفن همراه قابل قبول است.
* با هماهنگی با مسئول زیارتگاه می توانید شب را در چادر در محوطه اطراق کنید.
* نزدیکترین هتل ها در اردکان و میبد هستند.
* برای ورود به زیارتگاه نیازی به تهیه بلیط نیست.
* بروشور موجود نیست.
امنیت منطقه:
منطقه اردکان از ضریب امنیتی بالایی برخوردار است. هرچند در زمان های غیر فصل و خلوت، توصیه می شود به علت خلوتی جاده، شب هنگام در مسیر رفت یا برگشت نباشید.
بهترین زمان بازدید:
به علت موقعیت کویری، طبیعی است که ماه های خرداد، تیر، مرداد و شهریور گرمای هوا آزاردهنده است. در زمان اجرای مراسم عمومی زرتشتیان ( 27 خرداد ماه ) بازدید صرفاً با کارت دعوت میسر است. بهترین زمان بازدید ماه های فروردین، اردیبهشت، مهر و آبان است.
توضیحات اضافه:
در داخل زیارتگاه نوشته ای تحقیق گونه به دیوار نصب شده که توسط آقای رستم بلیوانی، رئیس سابق انجمن زرتشتیان شریف آباد یزد تهیه گردیده است که بدون هیچگونه اظهار نظر و داوری متن نوشتار در ذیل می آید.
{ به طوری که در اسناد تاریخی و مذهبی و دیوان خاضع و سینه به سینه محلی به یادگار مانده، در دوران سلطنت یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی چون اوضاع ایران رو به وخامت می رفته، یزدگرد سوم فکری اندیشیده که خاندان خود را از مدائن به یزد که منطقه نسبتاً امنی بوده است کوچ دهد. از این رو به دستور وی شهری با استحکامات آن روز ( حصار و برج و خندق ) برای محافظت تهیه و خاندان خود را از مدائن به یزد کوچ داده است. و امکان دارد اسم یزد از یزدگرد به یادگار مانده باشد. شاید آثار برج و بارو به جا مانده در محله یزاران بقایای شهر فوق الذکر باشد.
یزدگرد دو پسر به نام های هرمزان و اردشیر و پنج دختر به نام های شهربانو، پارس بانو، مهربانو،نیک بانو و نازبانو داشت. نام همسرش کتایون بود و خدمه ای به نام مروارید داشت. یزدگرد پس از شکست از مسلمانان به خراسان گریخت و در آنجا به دست آسیابانی کشته شد. با شایع شدن خبر مرگ یزدگرد، خانواده وی در یزد با یکدیگر وداع نموده و هر یک به سمتی از اطراف یزد متواری گردیدند.
هرمزان و شهربانو، پسر و دختر بزرگ یزدگرد در حین فرار دستگیر و به عربستان به غلامی و کنیزی برده می شوند.
پارس بانو و مهربانو به سمت شمال غربی یزد متواری شدند. این دو در حدود ارجنان از هم وداع نموده ، مهربانو به سمت عقدا گریزان بوده است که بر اثر بی غذایی و رنج راه در عقدا فوت می کند. وی را در گوشه باغی در عقدا دفن می کنند که اکنون به مزرعه مهر معروف است و مردم آن سامان آن را محل مهربانو می نامند و برای وی شمع روشن می کنند. پارس بانو در سمت غربی عقدا به زرجوع رسیده در کوهی غایب می شود. شکاف سنگیِ زیارتگاه را محل غایب شدن پارس بانو می دانند. در گذشته لباس مقنعه مانندی در شکاف سنگ ظاهر بوده که آن را برای تبرک کنده و حفظ نموده اند.
نیک بانو ( چک چک ) با مروارید ( هریشت ) در بیابان وداع نموده به سمت کوهی در 37 کیلومتری شرق اردکان رفته که اکنون کوه چک چک نامیده می شود و در این کوه غایب می گردد. آثار لباس مقنعه مانندی در شکاف کوه وجود داشته که آن را برای تبرک کنده اند. این محل، امروز، زیارتگاه زرتشتیان جهان است. در زیارتگاه درخت چنار تنومندی هست که بیش از هزار سال قدمت دارد. گفته می شود این درخت همان عصای نیک بانو ( پیر سبز ) بوده است که با آن به شکاف کوه زده است و پس از آن براثر رطوبت آب شیرینی که از شکاف کوه می چکد، سبز شده است.
مروارید ( هریشت ) نیز در کوهی در 17 کیلومتری اردکان در کوهی که امروزه هریشت نامیده می شود، غایب گردیده است. و این مکان نیز از زیارتگاه های زرتشتیان است.
نازبانو ( نارکی ) به سمت جنوب یزد متواری شده در کوه تیجنگ غایب شده و آثار زیارتگاه در آنجا موجود است.
اردشیر پسر کوچک یزدگرد به همراه مادرش کتایون به سمت خرابه های شرقی یزد متواری شدند. کتایون در پشت حصار یزد که اکنون در خود شهر یزد واقع شده و به ستی پیر معروف است پناه برده و در آنجا در چاهی غایب شده است که اکنون این محل زارتگاه است. اردشیر نیز در شرق یزد در کوهی غایب گردیده که این مکان نیز به زیارتگاه ( نارستانه ) معروف است.}
توضیحی در مورد درختان مقدس (پیر ) ها:
{ بسیاری از مسجدها و امام زاده ها و در مورد زرتشتیان، پیر ها، در کنار چنارهای عظیم بنا گشته اند و در بسیاری از روستاها و محلات شهرها، بر درخت های چنار دخیل می بندند و از آنها انتظار معجزه دارند. این معجزات معمولاً برای بچه دار شدن، رهایی از بیماری، رونق کسب و کار و محصول یافتن زمین است.
بر اساس مردم شناسی تطبیقی می توان باور داشت که در اعصار بسیار کهن، گمان بر آن بوده است که ارواح مردگان پرقدرت قبیله یا خدایان یا پری ها در آنها می زیستند یا این درخت ها مظهر آنان بودند. برای تقدس این درختان سترگ، در دوره اسلامی، توجیهی تازه یافته اند و برای آنکه ستایش ایشان برخلاف سنت های اسلامی نباشد، اغلب به این نتیجه رسیده اند که در پای این درختان، بزرگمردی، امامزاده ای یا مقدسی به خاک سپرده شده است. }
بهار، مهرداد. از اسطوره تا تاریخ. نشر چشمه، تهران، 1386، ص 47
در بخشیدن دیگران مانند شب باش .
در فروتنی مانند زمین باش .
در مهر و دوستی مانند خورشید باش .
هنگام خشم مانند کوه باش .
در بخشندگی و کمک به دیگران مانند رود باش .
در هماهنگی و کنارآمدن با دیگران مانند دریا باش .
خودت باش همانگونه که مینمایی .
اشه ون
اشه ون کسی است که اشویی را در زندگی به کار می برد،اشویی به معنی پاکی ،درستی ونیکی است.اشو زرتشت می فرمایند:
بهترین زندگی برای کسانی است که نیک بیاندیشند و پارسایی را سرلوحه زندگی خود کنند.
خوشبختی از آن کسی است که در پی خوشبختی دیگران باشد.
نیکی و سود خویش را در زیان دیگر کسان مخواه.
آن چه را که میشنوید با عقل سلیم و منش پاک و روشن بسنجید و آن گاه بپذیرید.
برای آدمی در زندگی، هیچ خیری بالاتر از پاکیزگی نیست. این پاکیزگی همان است که از قانون اهورمزدا به دست میآید، و پاکی و پاکیزگی قانون دین من است.
کار نیکی که برای دیگران انجام میدهید، وظیفه نیست بلکه یک نوع لذت است که برای شما سلامتی و آرامش خاطر به ارمغان میآورد.
وقتی نشانی سهراب سپهری را خواندم،خوب متوجه نشدم خانه دوست کجاست؟
نشاني :
"خانه دوست كجاست؟" در فلق بود كه پرسيد سوار.
آسمان مكثي كرد.
رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شنها بخشيد
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت:
"نرسيده به درخت،
كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است
ميروي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ، سر به در ميآرد،
پس به سمت گل تنهايي ميپيچي،
دو قدم مانده به گل،
پاي فواره جاويد اساطير زمين ميماني
و تو را ترسي شفاف فرا ميگيرد.
در صميميت سيال فضا، خشخشي ميشنوي:
كودكي ميبيني
رفته از كاج بلندي بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او ميپرسي
خانه دوست كجاست
صبح زود از خانه بیرون زدم، خیلی وقت بود که به پارک نزدیک خانه نرفته بودم. تعدادی از دوستان و دانش آموزان قدیمم ورزش صبحگاهی می کردند. روی نیمکتی نشستم. بیژن را دیدم دکترای مکانیک و شغل مهمی داشت. یاد اولین روزی که او را در هنرستان دیدم افتادم، پرسید:آقا ما می توانیم مهندس شویم؟ من راز موفقیت سقراط را به شرح زیر بازگو کردم:
مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست؟
سقراط به او گفت: "فردا به كنار نهر آب بیا تا راز موفقیت را به تو بگویم."
صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به كنار رود رفت. سقراط از او خواست كه دنبالش به راه بیفتد.
جوان با او به راه افتاد. به لبه رود رسیدند و به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانه آنها رسید. ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد.
جوان نومیدانه تلاش كرد خود را رها كند، امّا سقراط آنقدر قوی بود كه او را نگه می داشت.
مرد جوان آنقدر زیرآب ماند كه رنگش به كبودی گرایید و بالاخره توانست خود راخلاصی بخشد. همین كه به روی آب آمد، اولین كاری كه كرد آن بود كه نفسی بس عمیق كشید و هوا را به اعماق ریهاش فرو فرستاد.
سقراط از او پرسید "زیرآب چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟" گفت، "هوا."
سقراط گفت: "هر زمان كه به همین میزان كه اشتیاق هوا را داشتی موفقیت رامشتاق بودی، تلاش خواهی كرد كه آن را به دست بیاوری؛
موفقیت راز دیگری ندارد."
در همان موقع ورزش تمام شد و بیژن، کوروش، حمید، سعید و تعدادی از دوستان به دور نیمکت من حلقه زدند و بعد از احوالپرسی به تجدید خاطرات پرداختند. گفتم سوالی دارم. خانه دوست کجاست؟
همه ساکت شدند و گفتند بازهم امتحان، ما آمادگی نداریم. گفتم شما همه دکتر و مهندس هستید و مسولان شهر، چرا آمادگی ندارید؟
همه دسته جمعی مدرسه را خانه دوست نامیدند.
گفتم پس بیایید مدارس را زیبا و آباد کنیم و بگونه ای برخورد کنیم که دانش آموز با بکار گرفتن آخرین تکنولوژی آموزشی و با بازار کار بهتر، امید عشق به تحصیل بیشتری داشته باشد و با همان اشتیاقی که از مدرسه خارج می شود، صبح به مدرسه بیاید.
همه تصمیم گرفتند گروهی باهم تشگیل دهند و راه حل عملی تهیه و به دست اندر کاران تقدیم کنند.
من فکر می کنم پس هستم . « دکارت »
من طغیان می کنم پس هستم . « کامو »
***
جام دریا از شراب بوسه خورشید لبریز است،
جنگل شب تا سحر تن شسته در باران،
خیال انگیز !
ما، به قدر جام چشمان خود، از افسون این خمخانه سر مستیم
در من این احساس :
مهر می ورزیم،
پس هستیم
فریدون مشیری در 30 شهریور 1305 ش،در تهران به دنیا آمد.جد پدری او از
سرداران نادر شاه افشار و پدرش ابراهیم مشیری افشار کارمند اداره ی پست
بود.مادر فریدون،اعظم السلطنه ملقب به خورشید،به شعر و ادب علاقه مند بود
و حتی گاهی نیز شعر می سرود.فریدون در سال 1324 ش،یعنی در سن 18 سالگی در وزارت پست و تلگراف،مشغول به کار شد و این کار را به مدت 33 سال،یعنی تا سال 1357 ادامه داد.او در رشته ی ادبیات پارسی
دانشگاه تهران به تحصیل ادامه داد،اما کار اداری از یک سو و کارهای
مطبوعاتی از سوی دیگر،باعث شد تا در ادامه ی تحصیلش مشکلاتی به وجود آید
تا جایی که ناچار به ترک تحصیل شد.
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستین سرد نمناكش
باغ بیبرگی، روز و شب تنهاست،
با سكوت پاك غمناكش.
ساز او باران، سرودش باد
جامهاش شولای عریانیست
ور جز اینش جامهای باید،
بافته بس شعلة زر، تار پودش باد
گو بروید یا نروید هر چه در هر جا كه خواهد یا نمیخواهد،
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان،
چشم در راه بهاری نیست
گر ز چشمش پرتوِ گرمی نمیتابد،
ور به رویش برگِ لبخندی نمیروید؛
باغ بیبرگی كه میگوید كه زیبا نیست؟
داستان از میوههای سر به گردونسایِ اینك خفته در تابوت پست خاك میگوید
باغ بیبرگی
خندهاش خونی است اشكآمیز
جاودان بر اسبِ یالافشانِ زردش میچمد در آن
پادشاه فصلها، پاییز.
توهم،همرنگ و همدرد مني اي باغ پاييزي!
تو بي برگي و من هم چون تو بي برگم
چو مي پيچد ميان شاخه هايت هوي هوي باد-
به گوشم از درختان هاي هاي گريه مي آيد
مرا هم گريه مي بايد-
مرا هم گريه مي شايد-
كلاغي چون ميان شاخه هاي خشك تو فرياد بردارد
به خود گويم، كلاغك در عزاي باغ عريان تعزيت خوان است
و در سوگ بزرگ باغ، گريان است
به هنگام غروب تلخ و دلگيرت-
كه انگشتان لخت نارون را دختر خورشيد مي بوسد
و باغ زرد را بدرود مي گويد-
دود در خاطرم يادي سيه چون دود-
به ياد آرم كه: با "مادر" مرا وقتي وداعي جاوداني بود
و همراه نگاه ما-
غمين اشك جدايي بود و رنج بوسه ي بدرود.
تو هم، همرنگ و همدرد مني اي باغ پاييزي!
دل هر گلبنت از سبزه و گل ها تهي مانده-
و دست بينواي شاخه هايت خالي از برگ است
تنت در پنجه ي مرگ است
مرا هم برگ و باري نيست
ز هر عشقي تهي ماندم
نگاهم در نگاه گرم ياري نيست
تو از اين باد پاييزي دلت سرد است-
و طفل برگ ها را پيش چشمت تيرباران مي كند پاييز
كه از هرسو چو پولك هاي زرد از شاخه مي ريزند
تو مي ماني و عرياني-
تو مي ماني و حيراني.
الا اي باغ پاييزي
دل من هم دلي سرد است
و طفل برگ هاي آرزويم را
به دست نااميدي تيرباران مي كند پاييز
ولي پاييز من پاييز اندوه است-
دلم لبريز اندوه است.
چنان زرينه پولك هاي تو كزجنبش هر باد مي بارد-
مرا برگ نشاط از شاخه مي ريزد
نگاه جانپناهي نيست-
كه از لب هاي من لبخند پيروزي برانگيزد
خطا گفتم،خطا گفتم
تو كي همرنگ و همدرد مني اي باغ پاييزي؟!
ترا در پي بهاري هست-
اميد برگ و باري هست
همين فردا-
رخت را مادر ابر بهاري گرم مي شويد-
نسيم باد نوروزي-
تنت را در حرير ياس مي پيچد-
بهارين آفتاب ناز فروردين-
بر اندامت لباس برگ مي پوشد-
هنرور زرگر ارديبهشت از نو-
برانگشت درختانت نگين غنچه مي كارد-
و پروانه مي شبنم ز جام لاله مي نوشد-
دوباره گل به هر سو مي زند لبخند-
و دست باغبان گلبوته ها را مي دهد پيوند.
در اين هنگامه ها ابري به شوق اين زناشويي-
به بزم گل، تگرگ ريز،جاي نقل مي پاشد-
و ابري سكه ي باران به بزم باغ مي ريزد
درختان جشن مي گيرند
ز رنگارنگ گل ها مي شود بزمت چراغاني
وزين شادي لبان غنچه ها در خنده مي آيد
بهاري پشت سرداري-
تو را دل شادمان بايد.
الا اي باغ پاييزي!
غمت عزم سفردارد
همين فردا دلت شاد است-
زرنج بهمن و اسفند آزاد است
تو را در پي بهاري هست
اميد برگ و باري هست
ولي درمن بهاري نيست
اميد برگ و باري نيست
تو را گر آفتاب ناز فروردين
لباس برگ مي پوشد
مرا هرگز اميد آفتابي نيست
دلم سرد است و در جان التهابي نيست
تو را گرشادمانه مي كند باران فروردين-
مرا باران به غيراز ديده ي تر نيست.
تو را گر مادرابر بهاري هست-
مرا نقشي زمادرنيست.
تو كي همرنگ و همدرد مني اي باغ پاييزي؟!
تو بزمت مي شود از تابش گل ها چراغاني
ولي دركلبه ي تاريك جان من-
نشان از كور سويي نيست
نسيم آرزويي نيست گل خوش رنگ و بويي نيست
اگر در خاطرم ابريست،ابر گريه ي تلخ است-
كه گل هاي غمم را آبياري مي كند شب ها
اگر بر چهره ام لبخند مي بيني
مرا لبخند اندوه است برلب ها
تو كي همرنگ و همدرد مني اي باغ پاييزي؟!